خلاصه کتاب ختم نبوت (مطهری): مهم ترین نکات و درس ها

کتاب

خلاصه کتاب ختم نبوت ( نویسنده مرتضی مطهری )

کتاب «ختم نبوت» شهید مرتضی مطهری به تبیین فلسفه عمیق و منطقی پایان یافتن رسالت پیامبران می پردازد و چرایی خاتمیت را از منظرهای قرآنی، روایی و عقلی روشن می سازد تا نشان دهد که این رویداد، نه نقص بلکه کمال و بلوغ انسانیت است. این اثر ارزشمند، مبانی جاودانگی شریعت اسلام را معرفی می کند و به پرسش هایی درباره نقش عقل، اجتهاد و امامت پس از بسته شدن باب نبوت تشریعی پاسخ می دهد، تا خواننده بدون نیاز به مطالعه کامل کتاب، با ابعاد اصلی بحث و استدلال های استاد مطهری به خوبی آشنا شود.

شهید مرتضی مطهری (۱۲۹۸-۱۳۵۸ شمسی)، یکی از برجسته ترین متفکران، فیلسوفان و اساتید حوزه علمیه قم بود که نقش محوری در تبیین ایدئولوژی اصیل اسلامی و همچنین روشنگری های فکری و فرهنگی در دوران پیش و پس از انقلاب اسلامی ایران ایفا کرد. او در محضر اساتید بزرگی همچون علامه طباطبائی، آیت الله سید محمد حجت، آیت الله سید صدرالدین صدر و آیت الله سید محمدتقی خوانساری کسب فیض کرد. آثار گسترده و متنوعی از او به یادگار مانده که هر یک به تنهایی گنجینه ای از اندیشه اسلامی به شمار می روند؛ از جمله این آثار می توان به «عدل الهی»، «تعلیم و تربیت در اسلام»، «آزادی معنوی»، «خدمات متقابل اسلام و ایران» و «حماسه حسینی» اشاره کرد. استاد مطهری زندگی خود را وقف دفاع از اسلام ناب و روشنگری در برابر انحرافات فکری کرد و سرانجام در دوازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ به شهادت رسید.

کتاب «ختم نبوت» یکی از مقالات ارزشمند و تأثیرگذار استاد مطهری است که در ابتدا در مجموعه «محمد (ص) خاتم پیامبران» منتشر شد و با کتاب «خاتمیت» همپوشانی معنایی و محتوایی دارد. این اثر نه تنها به معرفی مفهوم ختم نبوت می پردازد، بلکه با رویکردی عمیق و تحلیلی، فلسفه این اصل بنیادی اسلام را بررسی می کند. مطهری در این کتاب، با هدف پاسخگویی به ابهامات و شبهات رایج، به تبیین دقیق و منطقی چرایی پایان یافتن نبوت می پردازد و جایگاه آن را در منظومه فکری اسلام روشن می سازد. اهمیت محوری موضوع ختم نبوت در اسلام، این کتاب را به منبعی ضروری برای هر علاقه مندی به مباحث عقیدتی و کلامی تبدیل کرده است؛ اثری که در آن می توان ریشه های منطقی و عقلانی یکی از مهم ترین اصول دین را جستجو کرد.

مبانی و ادله قرآنی ختم نبوت از منظر مطهری

استاد مطهری برای تبیین و اثبات ختم نبوت، در ابتدا به سراغ محکم ترین و اصیل ترین منبع یعنی قرآن کریم می رود و آیات کلیدی را با دقت و عمق خاص خود تحلیل می کند. او با روشی ریشه ای و مستند، مبانی قرآنی این اصل مهم اسلامی را پیش روی خواننده قرار می دهد.

مفهوم «خاتم النبیین» در آیه ۴۰ سوره احزاب

یکی از محوری ترین ادله قرآنی که شهید مطهری به آن استناد می کند، آیه ۴۰ سوره احزاب است که می فرماید: ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین (محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولکن رسول خدا و خاتم پیامبران است). مطهری با تحلیل دقیق کلمه «خاتم»، دو معنای مهم و مکمل را برای آن بیان می کند: یکی «ختم کننده» و دیگری «مُهر». اگر «خاتِم النبیین» را بخوانیم، به معنای ختم کننده و پایان دهنده پیامبران است که بیانگر قطع ارتباط نبوت و وحی تشریعی است. اما اگر «خاتَم النبیین» را بخوانیم، به معنای مُهر و نگین انگشتری است که نام پیامبر در پایان نامه های نبوت حک شده است؛ نامه ای که با امضای او به پایان می رسد و اعتبار و جامعیت آن را تضمین می کند. این آیه در متن ماجرای زید بن حارثه نازل شد. زید غلام آزادشده حضرت خدیجه (س) و پسرخوانده پیامبر اکرم (ص) بود که در جنگ موته به شهادت رسید. مردم آن دوران، زید را پسر پیامبر می دانستند. ازدواج پیامبر با زینب، همسر مطلقه زید، به دستور خداوند، سنت جاهلی پسرخواندگی را نسخ کرد. این واقعه نشان داد که رابطه سببی، مانند پدر و فرزندی حقیقی نیست و همین زمینه برای تبیین اینکه پیامبر پدر مردان نیست و نبوت نیز با او به پایان می رسد، فراهم شد. این تبیین چندوجهی از کلمه «خاتم»، نشان دهنده عمق نگاه مطهری به مفاهیم قرآنی است.

جاودانگی شریعت و امت اسلام به عنوان دلیل ختم نبوت

از دیگر استدلال های قرآنی مطهری برای ختم نبوت، تأکید بر جاودانگی و کمال شریعت اسلام و امت آن است. او به آیه و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا (و بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر گواه بر شما باشد) استناد می کند. مطهری این آیه را دلیلی بر این می داند که امت اسلام، امتی کامل و معتدل است که امتی برتر از آن در دنیا قابل تصور نیست. اگر قرار بود پیامبر یا شریعتی دیگر پس از اسلام بیاید، آن شریعت و امت باید کامل تر می بود، در حالی که قرآن، امت اسلام را نهایت کمال و اعتدال معرفی کرده است. بنابراین، نیازی به آمدن پیامبر جدیدی برای تکمیل شریعت یا ایجاد امتی برتر نیست.

همچنین، آیه انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون (ما خود قرآن را نازل کردیم و خود نگهبان آنیم) دلیلی قاطع بر جاودانگی شریعت اسلام است. مطهری این آیه را به معنای حفظ و زنده نگه داشتن دائمی قرآن در میان مردم می داند؛ به این معنی که قرآن هرگز منسوخ نخواهد شد و همواره راهنمای بشر خواهد بود. این حفظ الهی، نیاز به تجدید شریعت و نبوت جدید را مرتفع می سازد و تضمینی است بر جاودانگی احکام و تعالیم اسلامی. با وجود قرآن به عنوان کتابی زنده و محفوظ از تحریف، دیگر لزومی به ارسال پیامبری با شریعت جدید وجود ندارد.

میثاق الهی با پیامبران پیشین (پیمان بر نبوت خاتم)

استاد مطهری یکی دیگر از استدلال های قرآنی خود را بر پایه آیه و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه (و [به یادآورید] هنگامی که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتی دادم، سپس پیامبری آمد که آنچه را با شماست تصدیق کرد، حتماً به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید) بنا می کند. او این آیه را نشان دهنده یک پیمان الهی با تمامی پیامبران پیشین می داند که بر ایمان آوردن و یاری رساندن به پیامبر خاتم است. این پیمان، نه تنها جایگاه والای پیامبر اسلام را برجسته می سازد، بلکه پویایی و هماهنگی نبوت ها را به تصویر می کشد. پیامبران سابق، همگی مبشر و نویددهنده آمدن پیامبر خاتم بوده اند و وظیفه داشته اند تا امت های خود را برای پذیرش رسالت او آماده سازند. این زنجیره پیوسته نبوت ها، در نهایت به پیامبر اکرم (ص) ختم می شود و این خود دلیلی بر خاتمیت اوست؛ زیرا او نه تنها گذشته را تصدیق می کند، بلکه کمال و نقطه اوج این سلسله رسالت هاست.

ادله روایی و عقلی ختم نبوت: فلسفه عمیق مطهری

شهید مطهری در ادامه تبیین فلسفه ختم نبوت، علاوه بر آیات قرآن، به روایات معتبر، به ویژه کلمات گهربار امیرالمؤمنین علی (ع) در نهج البلاغه استناد می کند و سپس با نگرشی عمیق و منطقی، به تحلیل عقلی «راز ختم نبوت» می پردازد و بلوغ بشر و جانشینی عقل و علم را محور این فلسفه معرفی می کند.

استدلالات برگرفته از نهج البلاغه

نهج البلاغه، گنجینه ای از حکمت و معرفت، منبعی غنی برای فهم اندیشه های عمیق اسلامی است که شهید مطهری با تسلط مثال زدنی خود، از آن بهره می برد. امیرالمؤمنین علی (ع) در کلمات خود، پیوستگی نبوت ها و جایگاه پیامبر اسلام (ص) را به عنوان خاتم انبیاء، به زیبایی ترسیم می کنند.

ایشان می فرمایند که خداوند، پیامبر اکرم (ص) را «لانجاز عدته و تمام نبوته» فرستاد؛ یعنی او را مبعوث کرد تا وعده ای را که به مردم داده بود به انجام برساند و نبوت را با او به نهایت و کمال رساند. این تعبیر، نشان دهنده این است که رسالت پیامبر اسلام (ص)، نقطه پایانی و اوج سلسله نبوت هاست. این نبوت، ذی المقدمه و نتیجه تمام نبوت های پیشین است و پیامبران گذشته، همگی مقدمه ساز و مبشر آمدن او بوده اند. این نکته نیز حائز اهمیت است که قرآن کریم خود مسلمانان را به ایمان به تمامی کتب و پیامبران گذشته فرامی خواند و این نشان دهنده یک پیوستگی بنیادین در نبوت الهی است.

امیرالمؤمنین (ع) همچنین پیامبر اکرم (ص) را «الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و المعلن الحق بالحق» توصیف می کنند. «الخاتم لما سبق» یعنی او آنچه را در پیش بود (نبوت ها و شرایع پیشین) به پایان رساند و ختم کرد. «الفاتح لما انغلق» به معنای آنکه هر دری را که تا آن زمان بسته بود، گشود و راه های معرفت و هدایت را برای بشر هموار ساخت. «المعلن الحق بالحق» نیز یعنی او حق را با حق آشکار کرد و درستی مسیر الهی را به روشنی بیان فرمود. این تعابیر، جامعیت و کمال رسالت پیامبر اسلام (ص) را به وضوح نشان می دهد.

نشانه ها و علائم پیامبر اکرم (ص)، همانند مبعوث شدن از جزیرة العرب، مرکب ایشان (شتر)، علامتی بر پشت شانه، اسم و خصوصیات پدر و فامیلشان، و همچنین «اُمی» بودن (درس ناخوانده و استادندیده)، همگی از علائم مشهوری بودند که در کتب آسمانی پیشین ذکر شده بود. این امر سبب شد تا به ویژه در مدینه که مرکز یهودیان بود، عده ای از علمای یهود بر اساس همین نشانه ها به پیامبر ایمان بیاورند؛ چنانکه عبدالله بن سلام یکی از آنان بود که گواه آوردن و پذیرش پیامبر اکرم (ص) بود.

فلسفه «راز ختم نبوت»: بلوغ بشر و جانشینی عقل و علم

مطهری معتقد است که «راز ختم نبوت» نه در ناتوانی خداوند از فرستادن پیامبر جدید، بلکه در بلوغ و رشد فکری بشر نهفته است. او با ارائه تحلیلی عمیق، این بلوغ را جایگزینی برای نبوت تبلیغی می داند و نقش عقل و علم را در هدایت انسان در دوران پس از خاتمیت، برجسته می سازد.

نیاز بشر به وحی در ادوار گذشته و رابطه معکوس هدایت غریزی با عقلی

استاد مطهری تبیین می کند که نیاز بشر به پیامبران، به ویژه پیامبران تبلیغی (نه تشریعی)، در دورانی بود که انسان از نظر فکری و تمدنی به بلوغ کافی نرسیده بود تا بتواند شریعت الهی را حفظ، تبیین و منتشر کند. او با تشبیه جالبی، رابطه معکوس میان هدایت غریزی و الهامی با هدایت عقلی و عقلانی را بیان می کند: هر چه موجود زنده از نظر رشد علمی و عقلانی ضعیف تر باشد، خداوند بیشتر از طریق الهامات فطری و غریزی او را هدایت می کند و هر چه در این زمینه نیرومندتر شود، نیازش به هدایت غریزی کمتر می گردد. در واقع، پیامبران گذشته در دورانی زندگی می کردند که عقل و علم بشر قادر به تبلیغ و تبیین شریعت نبود؛ انسان ها هنوز به آن مرحله از توانایی نرسیده بودند که دور هم جمع شوند و مسائل شریعت را تجزیه و تحلیل و اجتهاد کنند.

از نظر اسلام، دوران قبل از بعثت پیامبر اکرم (ص)، دوره «جاهلیت» نامیده شده است. این جاهلیت تنها مختص به اعراب نبود، بلکه شامل جاهلیت غیرعرب نیز می شد. نقطه مقابل جاهلیت، «علم» است و مطهری با این استدلال، زمینه ساز این دیدگاه می شود که با پایان یافتن دوران جاهلیت و ظهور علم، نیاز به نبی تبلیغی نیز مرتفع می گردد و «دانش» می تواند جانشین نبوت تبلیغی شود.

بلوغ فکری و علمی بشر در عصر خاتمیت

با بعثت پیامبر اسلام (ص)، بشر به مرحله ای از بلوغ فکری و علمی رسید که مصداق آیه علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم (با قلم آموخت، آنچه را انسان نمی دانست به او آموخت) شد. در این دوران، انسان توانایی حفظ کتاب آسمانی و احادیث و جوامع الکلم پیامبر را پیدا کرد. دیگر نیاز به انبیا برای تبلیغ شریعت وجود نداشت، زیرا علما، فقها، حکما و فلاسفه به جای انبیا قادر بودند شریعت را تبیین و تبلیغ کنند. به اعتقاد مطهری، نبود انبیا در دوره اسلام، خود نشانه ای از تکامل بشریت و رسیدن به مرحله ای است که عقل و علم می توانند نقش هدایتگری را بر عهده گیرند.

تمایز نبوت تشریعی و تبلیغی: باب وحی بسته، باب الهام گشوده

یکی از مهم ترین مباحثی که شهید مطهری برای روشن شدن فلسفه ختم نبوت مطرح می کند، تمایز میان «نبوت تشریعی» و «نبوت تبلیغی» است. او توضیح می دهد که نبوت تشریعی به معنای آوردن شریعت و قانون جدید است، در حالی که نبوت تبلیغی به معنای ترویج و تبیین شریعت موجود است.

به اعتقاد مطهری، با بعثت پیامبر اکرم (ص)، «نبوت تشریعی» به معنای آوردن شریعت جدید و کتاب تازه، بسته شد. یعنی پس از ایشان، هیچ پیامبر دیگری نخواهد آمد که شریعتی نو بیاورد. این به آن دلیل است که شریعت اسلام، کامل و جامع است و نیازهای ثابت و متغیر بشر را تا ابد پاسخگوست. اما در همین حال، او تأکید می کند که «باب الهام، کشف و شهود» مسدود نشده است. به این معنا که افراد خاصی مانند محدثین، همچنان می توانند از طریق ارتباط با عالم غیب، الهامات و معنویاتی را دریافت کنند که به معنای نبوت تشریعی و آوردن شریعت جدید نیست، بلکه در راستای فهم عمیق تر و تبیین شریعت موجود است. این تمایز دقیق، به خوبی روشن می کند که ختم نبوت به معنای قطع کامل ارتباط انسان با عالم غیب نیست، بلکه به معنای پایان یافتن یک نوع خاص از وحی و رسالت است.

تفاوت بین «نبی» و «رسول» نیز در همین راستا توضیح داده می شود. «نبی» به معنای کسی است که از جانب خدا پیامی دریافت می کند و وحی به او می رسد. «رسول» به معنای فرستاده خداست که برای مأموریتی خاص فرستاده شده است. هر نبی می تواند رسول باشد، اما همه رسولان نبی نیستند (در صورتی که مأموریتشان از نوع آوردن پیام جدید نباشد). پیامبران صاحب شریعت، تنها پنج نفر (نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (ص)) بوده اند که کتاب و قانون جدید آورده اند. سایر انبیاء، بیشتر نقش تبلیغ و ترویج شریعت های پیشین را داشته اند. بنابراین، آنچه با خاتمیت بسته شد، نبوت تشریعی و آوردن شریعت جدید است، نه نبوت به معنای عام ارتباط با عالم غیب و دریافت الهامات.

باب نبوت، یعنی باب پیامبری، مسدود شد، اما باب کشف و شهود و الهام مسدود نشد. محدث کسی است که یک حالت و یک معنویتی دارد که در ضمیرش القائاتی به او می شود.

جاودانگی و زنده بودن تعالیم اسلام

یکی از پرسش های اساسی درباره ختم نبوت این است که چگونه تعالیم اسلام می تواند برای همیشه زنده و منسوخ نشدنی باشد و به نیازهای متغیر بشر پاسخ دهد؟ شهید مطهری به این پرسش چنین پاسخ می دهد: «سرّ زنده بودن تعلیمات اسلام در این است که تعلیمات اسلام در هر قسمتی، تعلیماتی است که جانشین نمی تواند داشته باشد، برای اینکه اسلام در تعلیمات خود هرگز دنبال هدف های جزئی و موقت برای بشر نرفته است.» هدف های جزئی و موقت بشر وابسته به زمان و مکان است، اما اسلام هدف های نامحدود و کلی را دنبال می کند که بشر هر چه پیش برود، هدف را در مقابل خود می بیند نه پشت سر خود.

ایشان تأکید می کند که نهضت اسلامی، نهضتی توحیدی و بر پایه لا اله الا الله بود. این اصل، ریشه ای ترین و جاودانه ترین اصل است که برای همیشه می تواند زنده بماند. اسلام نه تنها یک دین ثابت نیست، بلکه دارای تحرک و انعطاف پذیری بالایی است که می تواند به «مقتضیات زمان» پاسخ دهد. مطهری در اینجا تفاوت مهمی بین «مقتضیات زمان» و «هوس ها» قائل می شود: اسلام هرگز در برابر مقتضیات حقیقی زمان نایستاده، بلکه در مقابل هوس ها و خواسته های زودگذر بشر ایستادگی کرده است. این انعطاف پذیری و پویایی در چارچوب اصول ثابت، رمز جاودانگی شریعت اسلامی است و نشان می دهد که نیاز به نبوت جدیدی برای تکمیل یا تغییر شریعت وجود ندارد، زیرا خود شریعت اسلام از ظرفیت لازم برای پاسخگویی به تمام نیازهای بشر در طول زمان برخوردار است.

ختم نبوت و نفی «جبر تاریخ» به معنای عدم دخالت انسان

بحث جبر و اختیار همواره یکی از موضوعات مهم فلسفی و کلامی بوده است. شهید مطهری در کتاب ختم نبوت، ضمن تبیین مفهوم «جبر تاریخ»، دیدگاه اسلام را در این زمینه مطرح می کند و نشان می دهد که ختم نبوت با نفی جبر به معنای سلب اختیار از انسان، منافاتی ندارد. «جبر» در لغت به معنای حتمیت، اجتناب ناپذیری و ضرورت است.

ایشان «جبر تاریخ» را به این معنا می داند که عوامل تاریخی مؤثر بر زندگی اجتماعی بشر، تأثیرات جبری و حتمی دارند. مطهری جبر را به دو دسته «جبر در طبیعت» و «جبر در تاریخ» تقسیم می کند. جبر در طبیعت به معنای وجود قوانین قطعی و ضروری در عالم آفرینش است که هیچ هرج و مرجی در آن نیست و حساب های منظمی بر جهان حاکم است. اما جبر در تاریخ به این معناست که همانند پدیده های طبیعی، زندگی اجتماعی بشر نیز قوانین مخصوص به خود را دارد. این قوانین، مستقل از اراده جزئی افراد نیستند، اما در کلان مسیر تاریخ، حتمیت هایی را ایجاد می کنند.

از دیدگاه اسلام و مطهری، عوامل تاریخی شامل انسان و نیازها و غرایز اوست. این نیازها دو گونه اند: «نیازهای ثابت» که عاملی برای ثابت ماندن یک سلسله حقایق در زندگی بشر هستند، و «نیازهای متغیر» که عاملی برای تغییر و تحول می باشند. اسلام تأکید فراوانی بر این دارد که اخلاق و کردار انسان ها در سرنوشت ملت ها و جوامع اثرگذار است و نفی جبر به معنای سلب اراده و اختیار از انسان است. خود جبر تاریخ ایجاب می کند که پاره ای از حقایق در زندگی بشر ثابت و لایتغیر بمانند. ختم نبوت نیز در این چارچوب قرار می گیرد؛ یعنی دین اسلام و قرآن به عنوان یک حقیقت جاودانه، قابلیت و صلاحیت باقی ماندن برای همیشه در اجتماع بشر را دارند و جبر تاریخ اقتضا می کند که چنین شریعتی برای هدایت بشر پایدار بماند، نه اینکه نیاز به تغییر یا جایگزینی آن باشد. این دیدگاه، نه تنها اراده و مسئولیت انسانی را نفی نمی کند، بلکه آن را در چارچوب قوانین کلی و ثابت الهی قرار می دهد.

پاسخ به شبهات و تبیین نقش امام (ع) و اجتهاد پس از ختم نبوت

پس از تبیین فلسفه ختم نبوت، برخی پرسش ها و شبهات مطرح می شود، به ویژه در مکتب تشیع که به نقش محوری امام قائل است. استاد مطهری با دقت و عمق، به این شبهات پاسخ می دهد و نقش اجتهاد و فقاهت را در پویایی شریعت پس از بسته شدن باب نبوت، روشن می سازد.

شبهه نیاز به امام در منطق شیعه و پاسخ آن

یکی از شبهات مطرح این است که اگر نبوت به پایان رسیده، پس نقش امام در منطق شیعه چیست؟ آیا این نیاز به امام، با ختم نبوت منافات ندارد؟ شهید مطهری با تبیین دقیق تفاوت های اساسی میان وظیفه و جایگاه «پیامبر» و «امام»، به این شبهه پاسخ می دهد. او توضیح می دهد که هم پیامبر و هم امام با دنیای غیب ارتباط دارند، اما کیفیت این ارتباط و وظایف آن ها متفاوت است. وظیفه اصلی پیامبران صاحب شریعت، دریافت شریعت از طریق وحی و دعوت مردم به آن بود؛ آنان آورنده قانون و شریعت جدید بودند. اما امام آورنده شریعت و قانون جدید نیست.

وظیفه امام، فراتر از دعوت و تبلیغ عمومی است که عموم علما نیز می توانند آن را بر عهده بگیرند. امام مرجعی است برای حل اختلافاتی اساسی که منشأ آن حتی خود علما هستند. در جایی که علمای عادی نتوانند از عهده حل اختلافات ریشه ای و مبارزه با بدعت ها و انحرافات برآیند، نقش امام به عنوان مرجع حل اختلافات ضروری می شود. قرآن کریم فلسفه ارسال انبیاء را «رفع اختلاف و هدایت بشر» می داند. در حالی که علمای امت می توانند در کار دعوت و تبلیغ جانشین پیامبران باشند، اما نمی توانند مرجع حل اختلافات ریشه ای و بنیادین باشند. اینجاست که نقش امام به عنوان حافظ شریعت و مرجع رفع هرگونه انحراف از مسیر حق، پس از ختم نبوت اهمیت می یابد. بنابراین، نیاز به امام در منطق شیعه، نه تنها با ختم نبوت منافاتی ندارد، بلکه مکمل آن و تضمین کننده ادامه حیات شریعت اسلام در تمامی ابعاد آن است.

نقش اجتهاد و فقاهت در پویایی شریعت

پس از پایان نبوت تشریعی، این سؤال مطرح می شود که چگونه می توان به نیازهای متغیر و جدید بشر در طول زمان پاسخ داد؟ شهید مطهری نقش «اجتهاد» و «فقاهت» را در این زمینه محوری می داند. او اجتهاد را عامل حیاتی برای پویایی شریعت و انطباق آن با تحولات زمان معرفی می کند. اجتهاد به معنای کوشش و استنباط احکام شرعی از منابع معتبر اسلامی (قرآن، سنت، عقل و اجماع) توسط فقهای متخصص است. مطهری قویاً نظریه «سدّ باب اجتهاد» را رد می کند و بر لزوم ادامه و توسعه اجتهاد تأکید می ورزد.

ایشان بر این باور است که اجتهاد باید همواره با «بینش های نو» همراه باشد؛ به این معنا که فقیه علاوه بر تسلط بر مبانی فقهی، باید از زمان و مقتضیات آن نیز آگاه باشد و بتواند احکام را با در نظر گرفتن شرایط جدید و بدون انحراف از اصول ثابت، استنباط کند. مطهری همچنین به «نسبیت اجتهاد» اشاره می کند؛ به این معنا که اجتهاد یک فرآیند ثابت و تغییرناپذیر نیست، بلکه پویایی و تکامل دارد و می تواند در زمان های مختلف به فهم های جدیدی از شریعت منجر شود که همه این ها در چارچوب اصول ثابت اسلام است. این پویایی اجتهاد، تضمین کننده این است که اسلام می تواند تا ابد به نیازهای متغیر بشر پاسخ دهد و همواره دین «روز» باقی بماند، بدون آنکه نیازی به نبوت جدیدی باشد.

وظایف جامع انبیاء و چگونگی ادامه آنها پس از ختم نبوت

شهید مطهری وظایف جامع انبیاء را در سه محور اصلی خلاصه می کند:

  1. برقراری ارتباط بنده با خدا و تبیین معارف الهی و توحید.
  2. تعدیل روابط بشر با بشر و برقراری عدالت اجتماعی.
  3. تعیین روابط بشر با عالم و تبیین جایگاه انسان در هستی.

او توضیح می دهد که پس از ختم نبوت، این وظایف نه تنها متوقف نمی شوند، بلکه از طریق نهادهای جایگزین و تکامل یافته ای ادامه می یابند. وظیفه اول (ارتباط بنده با خدا) از طریق حفظ قرآن و سنت، تبیین معارف توسط علما و مراجع دینی، و همچنین از طریق تهذیب نفس و ارتباط با عالم غیب از طریق الهام و کشف و شهود برای افراد خاص ادامه می یابد.

وظیفه دوم (تعدیل روابط بشر با بشر) از طریق اجتهاد فقها، تشکیل حکومت اسلامی و اجرای قوانین الهی توسط حاکمان و متولیان جامعه، و همچنین نقش عقل جمعی و علمای اسلام در حل مسائل جدید اجتماعی ادامه پیدا می کند. مطهری مثال مسئله بردگی را می زند و توضیح می دهد که اسلام بر آزادگی تأکید دارد و قوانین برده داری را تنها در شرایطی خاص و برای یک دوره گذار بیان کرده تا به تدریج آن را ریشه کن سازد؛ نه اینکه آن را تشریع ابدی کرده باشد. وظیفه سوم (تعیین روابط بشر با عالم) نیز از طریق توسعه علم و حکمت، تفکر در آیات الهی در آفرینش، و نقش فلاسفه و اندیشمندان اسلامی در تبیین جهان بینی توحیدی ادامه می یابد.

به این ترتیب، مطهری نشان می دهد که ختم نبوت به معنای پایان هدایت الهی نیست، بلکه به معنای انتقال وظایف انبیاء به نهادها و سازوکارهای دیگری است که متناسب با بلوغ و رشد فکری بشر در دوران خاتمیت، می توانند این مسیر هدایت را ادامه دهند. این امر نشان دهنده کمال و جامعیت شریعت اسلام و توانایی آن برای پاسخگویی به تمامی نیازهای بشر در تمامی دوران هاست.

نتیجه گیری: جمع بندی و اهمیت کتاب

خلاصه کتاب ختم نبوت (نویسنده مرتضی مطهری)، اثری است که با رویکردی ژرف و منطقی، ابعاد گوناگون این اصل بنیادین اسلام را واکاوی می کند. استاد مطهری با تکیه بر مبانی قرآنی، استدلالات روایی، به ویژه از نهج البلاغه و تحلیل های عقلی، نشان می دهد که ختم نبوت نه تنها نقطه ضعف یا محدودیت نیست، بلکه اوج کمال و بلوغ انسانیت و شریعت الهی است.

در این کتاب، مطهری استدلال های محوری خود را به زیبایی به هم پیوند می دهد. از آیه خاتم النبیین گرفته تا جاودانگی شریعت و امت اسلام، و از پیمان الهی با پیامبران پیشین تا کلمات امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه که پیامبر را «خاتم لما سبق» می نامد، همگی بر پایان یافتن دوران نبوت تشریعی دلالت دارند. او «راز ختم نبوت» را در بلوغ فکری و علمی بشر می بیند؛ دورانی که عقل و علم، جانشین نبوت تبلیغی می شوند و انسان با بهره گیری از کتاب محفوظ الهی و دانش، می تواند مسیر هدایت را ادامه دهد. تمایز میان نبوت تشریعی و تبلیغی نیز این نکته را روشن می کند که باب وحی تشریعی بسته شده، اما باب الهام و شهود همچنان گشوده است.

جاودانگی تعالیم اسلام به دلیل هدف های کلی و نامحدود آن و همچنین پویایی و انعطاف پذیری در مواجهه با «مقتضیات زمان» (نه هوس ها) تضمین شده است. مطهری همچنین با نفی «جبر تاریخ» به معنای سلب اختیار از انسان، نشان می دهد که ختم نبوت نه تنها با اراده انسانی منافاتی ندارد، بلکه در چارچوب قوانین ثابت الهی، به خودی خود ایجاب می کند که پاره ای از حقایق ثابت بمانند. در پاسخ به شبهات، او با تمایز نقش پیامبر و امام، جایگاه امام را به عنوان مرجع حل اختلافات اساسی و مبارزه با بدعت ها تبیین می کند و اهمیت اجتهاد و فقاهت را در پویایی شریعت و پاسخگویی به نیازهای متغیر بشر پس از نبوت برجسته می سازد.

این دیدگاه منطقی و جامع، نه تنها به تمامی پرسش های پیرامون چرایی و چگونگی ختم نبوت پاسخ می دهد، بلکه نشان می دهد که ختم نبوت نشانه ای از کمال دین و توانمندی بشریت است. مطالعه کتاب «ختم نبوت» شهید مطهری، برای هر کسی که به دنبال فهم صحیح و عمیق این اصل مهم دینی است، اثری کلیدی و روشنگر است. این کتاب نه تنها دانش خواننده را غنا می بخشد، بلکه او را به تفکر و مطالعه بیشتر در اندیشه های والای این استاد شهید ترغیب می کند تا مسیر فهم معارف اسلامی را با بینشی عمیق تر دنبال کند.

دکمه بازگشت به بالا