خلاصه کتاب داستان ایلیا
امیرعلی نوجوانی از ایران با کشف آزمایشگاهی مخفی به قهرمانی تبدیل میشود که باید با نیروهای تاریکی مبارزه کند تا آینده بشریت را نجات دهد.

خلاصه فصل اول :خشم آشیل
فصل «خشم آشیل» آغازگر حماسه ایلیاد است و بلافاصله با معرفی موضوع اصلی شعر یعنی خشم و رنج آشیل پهلوان بزرگ یونانی آغاز میشود. روایت با اشاره به اثر ویرانگر این خشم شروع میشود؛ خشمی که باعث مرگ هزاران جنگجوی یونانی سقوط سرنوشتساز بسیاری از قهرمانان و تنشهای خطرناک در درون ارتش یونان میگردد.
در ابتدای فصل آگاممنون فرمانده کل ارتش یونان دختر کاهن آپولون به نام «کریسهایس» را به اسارت گرفته است. پدر دختر که کاهن خدای آپولون است برای بازگرداندن دخترش نزد یونانیان میآید و با احترام از آگاممنون درخواست میکند که کریسهایس را در ازای باج آزاد کند. آگاممنون با تحقیر پیشنهاد او را رد میکند و کاهن را از اردوگاه میراند. این بیاحترامی به خدای آپولون خشم او را برمیانگیزد. در پاسخ آپولون با تیرهای طاعونآور خود ارتش یونان را مورد هجوم قرار میدهد و بیماری و مرگ را در میان آنان میپراکند.
ده روز پس از آغاز طاعون آشیل دلیرترین جنگجوی یونانی دیگر تاب نمیآورد و در مجلسی با حضور فرماندهان از پیشگوی مقدس «کالخاس» میخواهد علت این فاجعه را فاش کند. کالخاس با تضمین حمایت آشیل حقیقت را بیان میکند: آپولون خشمگین است زیرا آگاممنون دختر کاهن را بازنگردانده است. آشیل از آگاممنون میخواهد کریسهایس را پس بدهد تا خشم آپولون فرو نشیند.
آگاممنون با اکراه میپذیرد اما به تلافی اعلام میکند که دختر اسیر آشیل «بریسهایس» را بهزور خواهد گرفت. این تصمیم خشم آشیل را برمیانگیزد. او احساس میکند که توهین عمیقی به جایگاه و شرافتش شده است. در نتیجه در حضور ارتش اعلام میکند که دیگر در جنگ شرکت نخواهد کرد و همراه با سپاهیان خود «میرمیدونها» کنارهگیری میکند. او حتی تهدید میکند که به وطن بازخواهد گشت.
پس از این جدال آشیل تنها به دریا رفته مادر الهیاش «تتیس» را صدا میزند. او از تتیس میخواهد که نزد زئوس پادشاه خدایان برود و از او بخواهد که یونانیان را در جنگ شکست دهد تا اهمیت و جایگاه آشیل برای همه آشکار شود. تتیس با اندوه به خواسته پسرش پاسخ میدهد و وعده میدهد که نزد زئوس خواهد رفت.
فصل با ورود تتیس به دربار خدایان و درخواست او از زئوس پایان مییابد. زئوس ابتدا مردد است زیرا حمایت از تروا باعث اختلاف با همسرش هرا خواهد شد که حامی یونانیان است اما در نهایت وعده میدهد که آرزوی آشیل را برآورده خواهد کرد.
این فصل بنیان درام حماسی ایلیاد را میریزد و انگیزهی اصلی جنگ اختلافات داخلی غرور و پیامدهای ویرانگر خشم فردی بر سرنوشت جمعی را در مرکز داستان قرار میدهد.
خلاصه فصل دوم :گردهمایی بزرگ ارتشها
در این فصل صحنهای باشکوه و پرابهت از گردهمایی گسترده ارتشهای یونانی در سواحل تروا ترسیم میشود. فرماندهان از سرتاسر سرزمینهای یونانی همراه با لشکریان خود برای آغاز حمله به تروا گرد آمدهاند. توصیفها جلوهای از نظم نظامی قدرت جمعی و شکوه جنگاوری ارائه میدهند. هر قوم و قبیله با پرچم و نشانه مخصوص خود حاضر میشود و نام رهبران تبار آنها و شمار نیروهای تحت فرمانشان با دقت و ترتیب ذکر میگردد. این ساختار نظاممند به خواننده تصویری فراگیر از بزرگی و تنوع ارتش متحد یونانیان ارائه میکند.
آگاممنون پادشاه مقتدر میسنی به عنوان فرمانده کل ارتشها در رأس این جمع قرار دارد. جایگاه و اقتدار او در میان پادشاهان دیگر به واسطه نیروی نظامی عظیم و حمایت خدایان تثبیت شده است. پس از او اولیس خردمند دیومد جنگاور آژاکس سترگ نستور پیر و سایر سرداران برجسته یکییکی معرفی میشوند. هر یک ویژگیهای اخلاقی مهارتهای جنگی و اهمیت راهبردی خاص خود را دارند که به تصویر ارتشی هماهنگ ولی متشکل از شخصیتهای متمایز عمق میبخشد.
در کنار نیروهای پیاده و سواره توصیف ناوگان دریایی نیز اهمیت دارد. کشتیها که از ایثار مردم نواحی مختلف ساخته شدهاند نشان از آمادگی کامل یونانیان برای نبردی طولانی دارد. حتی اسامی برخی از کشتیها و افسران آنها نیز ذکر میشود که نشانهای از دقت حماسی اثر در ثبت تاریخ شفاهی و ذهنی قوم یونانی است.
نکته مهم در این فصل تاکید بر وحدت ارتشها در عین تنوع آنهاست. هر قوم با گویش سبک رزمی و رهبران مخصوص خود حضور دارد اما همگی در پی یک هدف واحد به رهبری آگاممنون گرد آمدهاند: انتقام خیانت تروا و بازگرداندن هلن.
این گردهمایی همچنین از نظر نمادین صحنهای از نظم کیهانی و مشیت الهی در حماسه ایلیاد محسوب میشود. ارتشها نه صرفاً بهخاطر خشم و شرافت بلکه در چارچوب تقدیر و اراده خدایان درگیر این نبرد سرنوشتساز میشوند. خدایان در این فصل مستقیماً حضور ندارند اما سایه سنگین آنها بر سراسر فضای حماسه محسوس است.
در پایان فصل آمادگی کامل ارتش یونان برای حرکت به سوی دیوارهای تروا اعلام میشود؛ طبلها کوبیده میشود پرچمها به اهتزاز درمیآیند و صدای فریاد جنگجویان فضا را دربر میگیرد. این صحنه آغازگر حماسهای است که در ادامه کتاب بهتفصیل روایت خواهد شد.
خلاصه فصل سوم : هلن قهرمانان را مرور میکند
در این فصل داستان به صحنهای تأثیرگذار در بالای دیوارهای شهر تروا میپردازد جایی که هلن – همسر اسبربوده شده منلائوس که اکنون نزد پاریس در تروا بهسر میبرد – به دعوت پادشاهی سالخورده پریام بر بالای باروی شهر حاضر میشود تا چهرهی قهرمانان یونانی را که در میدان جنگ صف کشیدهاند شناسایی کند. این صحنه با گفتوگوی میان پریام و هلن آغاز میشود که با لحنی محترمانه و آمیخته به کنجکاوی برگزار میگردد.
پریام با رفتاری پدرانه بدون هیچ ملامت یا نکوهشی از هلن میخواهد که با اشاره به افراد شاخص در میان سپاه یونانی آنان را معرفی کند. هلن که در این لحظه احساس شرم و دلتنگی میکند با چشمانی اشکبار به معرفی قهرمانان برجستهای میپردازد که روزگاری در میان ایشان میزیست.
نخست آگاممنون را نشان میدهد؛ پادشاه میسنه و فرمانده کل نیروهای یونانی. او را مردی بلندبالا باوقار و مقتدر توصیف میکند. پس از او اودیسئوس را معرفی میکند؛ مردی میانبالا و زیرک که هنگام ایستادن چنان بیتحرک و متواضع است که بزرگیاش بهسختی نمایان میشود اما بهمحض سخنگفتن چنان فصیح و متقاعدکننده است که همگان مجذوبش میشوند.
سپس آژاکس بزرگ – فرزند تلامون – را به پریام نشان میدهد. او را بهعنوان جنگآوری سترگ با هیکلی تنومند معرفی میکند کسی که همچون دیواری محکم در خط مقدم سپاه ایستاده است. در ادامه هلن به نسطور نیز اشاره میکند؛ پیرمردی خردمند و کهنسال که با سخنانش همچون پدری برای یونانیان الهامبخش و راهنماست.
در طول این مرور توصیفات هلن گذشتهی خود او را نیز بازتاب میدهد؛ او حسرت و اندوهی عمیق نسبت به سرنوشت خویش و آینده جنگ دارد. این حس در لحظهای که پاریس غایب است و هلن حتی تمایلی به معرفی او ندارد مشهودتر میگردد. با آنکه او در تروا زندگی میکند اما قلبش با گذشته با یونان و با مردمانی است که اکنون در برابر دیوارهای شهر ایستادهاند.
این فصل با تأکید بر عظمت و شکوه قهرمانان یونانی و نیز با تصویرسازی شاعرانه از دید هلن ابعادی انسانی به نبردی اسطورهای میبخشد. ضمن آنکه با گفتوگوهای صریح توصیفهای دقیق و لحن حزنانگیز تضاد میان شرافت دلبستگی و گناه را در قالبی تراژیک آشکار میسازد.
خلاصه فصل چهارم : پیمانشکنی و آغاز جنگ
در این فصل تمرکز اصلی بر شکسته شدن پیمان صلح میان یونانیان و تروا و آغاز دوباره جنگ قرار دارد. پس از مذاکراتی که با هدف پایاندادن به خصومتها و حل اختلافات از طریق دوئلی میان پاریس و منلائوس ترتیب یافته بود هر دو سپاه در میدان نبرد گرد آمده و معاهدهای مکتوب برای آتشبس منعقد میکنند. پریام پادشاه تروا بهعنوان نمایندهای شریف شخصاً برای تأیید سوگندها در میدان حضور مییابد و قربانیهایی به نام خدایان قربانی میشوند تا بر پیمان مهر الهی نهاده شود.
اما این آرامش موقت به واسطه مداخله مستقیم خدایان دوام نمییابد. آتنا که با حمایت از یونانیان در صحنه حضور دارد پانداروس یکی از کمانداران تروایی را تحریک میکند تا بهسوی منلائوس تیراندازی کند و بدین ترتیب پیمانشکنی را رقم بزند. پانداروس فریب سخنان آتنا را خورده و با کمان خود تیری بهسوی منلائوس پرتاب میکند. این تیر با مداخله الهی تنها زخم سطحی بر بدن منلائوس برجای میگذارد؛ با این حال خود عمل نقض آشکار سوگندها و نشانهای از خیانت تلقی میشود.
با این حادثه آتش جنگ دوباره شعلهور میگردد. یونانیان خشمگین از پیمانشکنی به تهاجم فراگیر میپردازند. در اینجا میدان نبرد به صحنهای از هرجومرج خشونت و دلاوری بدل میشود. روایت با صحنههای خونین توصیف دقیق کشتهشدگان و توالی حملات متقابل دو سپاه ادامه مییابد. شاعران با جزئیات کشتهشدگان را معرفی میکنند شجاعت و مرگ آنان را توصیف میکنند و توازن قدرت در میدان نبرد را در حال تغییر نشان میدهند.
در میانه این درگیریها نقش خدایان بهشدت پررنگ میشود. آرس خدای جنگ و آتنا هریک بر سپاه خویش تأثیر میگذارند. الههها و خدایان هر یک بر اساس تعهدات و نفرتهای شخصی خود به صورت نامرئی یا آشکار در جریان نبرد مداخله میکنند. این بخش از فصل بهطور ضمنی نشان میدهد که جنگ در ایلیا صرفاً نزاع میان انسانها نیست بلکه صحنه رویارویی ارادههای متضاد خدایان نیز هست.
در پایان فصل نبرد به اوج خود میرسد اعتماد از میان رفته و آتش جنگ که با نقض پیمان توسط پانداروس شعلهور شده اکنون تمامی میدان را در بر گرفته است. این تحول بنیادی مسیر داستان را بهسوی رویاروییهای سهمگین بعدی سوق میدهد و نقش محوری خشم خیانت و سرنوشت در حماسه ایلیاد را برجسته میسازد.
خلاصه فصل پنجم : دیومد با خدایان میجنگد
در این فصل تمرکز روایت بر دلاوریها و نقش برجسته دیومد یکی از نامدارترین قهرمانان یونانی در جنگ تروا است. وقایع از جایی آغاز میشود که دیومد فرزند تودئوس پس از زخمی شدن در نبرد به لطف الهه آتنا نیرویی ماورایی مییابد و روحی نیرومند در او دمیده میشود. آتنا نه تنها زخم او را درمان میکند بلکه بینایی او را تقویت مینماید تا قادر باشد خدایان حاضر در میدان نبرد را از انسانها تشخیص دهد. او به دیومد فرمان میدهد که با هیچ خدایی وارد جنگ نشود مگر با آفرودیته الهه عشق.
با دریافت این قدرت خارقالعاده دیومد در میدان جنگ چون طوفانی سهمگین ظاهر میشود. او به کشتار سپاهیان تروا میپردازد و بسیاری از دلیران دشمن را به خاک میافکند. یکی از اوجهای این فصل زمانی است که دیومد با پانداروس کماندار مشهور تروا روبرو میشود. پانداروس تیری به دیومد پرتاب میکند اما قهرمان یونانی با جسارتی مثالزدنی او را از پای درمیآورد.
در ادامه آینئاس پسر آنخیسس و الهه آفرودیته برای مقابله با دیومد وارد میدان میشود. نبرد میان آن دو سخت و سنگین است. دیومد آینئاس را زخمی میکند و آفرودیته برای نجات فرزند خود او را در میان بازوانش میگیرد. دیومد برخلاف احترام رایج نسبت به خدایان جسورانه آفرودیته را نیز با نیزهای زخمی میکند و او را وادار به عقبنشینی به کوه المپ میسازد.
پس از فرار آفرودیته آپولون برای حفاظت از آینئاس مداخله میکند. دیومد قصد دارد با آپولون نیز نبرد کند اما این بار هشدار خدای خورشید را جدی نمیگیرد. آپولون که تاب چنین بیحرمتیای را ندارد با قدرتی خدایی دیومد را به عقب میراند و آینئاس را از میدان خارج میکند. سپس آپولون آرس خدای جنگ را به میدان میفرستد تا نیروهای تروا را یاری رساند. آرس نیز وارد نبرد میشود و توازن را به سود تروا تغییر میدهد.
در پایان این فصل میدان جنگ به صحنهای از نبرد میان انسان و الههها تبدیل میشود جایی که مرز میان فانی و جاودان در هم میشکند. دیومد با شجاعتی خیرهکننده و بیپروا قهرمانی کمنظیر از خود نشان میدهد اما ورود خدایان و دخالت مستقیم آنها نشان میدهد که سرنوشت این جنگ تنها به بازوان انسانها وابسته نیست.
این فصل یکی از پرحادثهترین و فراواقعیترین بخشهای ایلیا است که در آن حماسه و اسطوره در اوج تقابل قرار میگیرند و چهرهی انسانی جنگ با نیروهای الهی درهم میآمیزد.
خلاصه فصل ششم : بازگشت هکتور به تروا
خلاصه فصل «بازگشت هکتور به تروا» از کتاب داستان ایلیا
هکتور پهلوان بزرگ تروا و پسر شاه پریام پس از نبردی سخت با آژاکس با دلی آکنده از اندیشهها و نگرانیها به سوی شهر بازمیگردد. در مسیر بازگشت هکتور همزمان با فرسودگی جسمی درگیر جدال درونی است: از یکسو وظیفه خود را در میدان نبرد میشناسد و از سوی دیگر دلنگران خانوادهاش در درون دیوارهای شهر است. این بازگشت نهفقط سفری فیزیکی بلکه بازتابی از انسانیت مسئولیت و ترسهای یک قهرمان نیز هست.
در نزدیکی دروازههای تروا هکتور با زنان و پیران شهر مواجه میشود که با اضطراب به استقبال او آمدهاند. آنان از او درباره سرنوشت فرزندان و شوهرانشان در میدان جنگ میپرسند و هکتور در پاسخ با سکوتی آمیخته به درد و اندوه از کنارشان عبور میکند. سپس به نزد مادرش هکوبه میرسد که او را به آرامش و نوشیدن شراب دعوت میکند. اما هکتور با قاطعیت از پذیرش شراب سر باز میزند و تأکید میکند که هنوز پاک نیست و باید ابتدا برای زئوس قربانی کند. این صحنه نشاندهنده تقوای دینی و نظم درونی هکتور است.
پس از آن هکتور به خانهاش میرود تا با همسر خود آندروماکه و پسر خردسالش آستیاناکس دیدار کند. صحنه دیدار خانوادگی از عاطفیترین بخشهای فصل بهشمار میآید. آندروماکه نگران جان هکتور و سرنوشت آینده پسرشان از او میخواهد که دیگر به جنگ بازنگردد و در پشت دیوارهای شهر باقی بماند. او یادآوری میکند که تمام بستگانش در جنگ کشته شدهاند و تنها هکتور برای او باقی مانده است. اما هکتور با پذیرش سرنوشت محتوم خود پاسخ میدهد که افتخار و وظیفهاش ایجاب میکند که در کنار سربازانش بجنگد ولو آنکه مرگ در انتظارش باشد.
در لحظهای نمادین هکتور کودک خود را در آغوش میگیرد. آستیاناکس ابتدا از زره و کلاهخود درخشان پدر میترسد اما با برداشتن کلاه کودک لبخند میزند و هکتور در سکوت او را میبوسد. هکتور در حالی که کودک را به زنش میسپارد برای او دعایی میکند تا روزی از پدرش دلاورتر گردد و مردم به افتخارش گرد آیند. این بخش از فصل تعادلی میان نقش جنگاوری و پدری هکتور برقرار میسازد و ژرفای انسانی شخصیت او را نشان میدهد.
در پایان هکتور پس از خداحافظی از همسر و پسرش بار دیگر زرهاش را بر تن میکند و به سوی میدان جنگ بازمیگردد. نگاه واپسین آندروماکه به پشت هکتور تصویری پرحسرت و اندوهناک از آیندهای نامعلوم و تقدیری تراژیک ترسیم میکند. فصل با بازگشت قهرمان به دل نبرد با چهرهای مصمم اما دلی اندوهگین پایان مییابد.
این فصل تصویری عمیق از تقابل وظیفه و عاطفه و درونمایههای قهرمانی فداکاری و سرنوشت در حماسه ایلیاد ارائه میدهد.
خلاصه فصل هفتم : نبرد آژاکس و هکتور
در این فصل نبردی تعیینکننده و شکوهمند میان دو پهلوان بزرگ—آژاکس پسر تلامون از سپاه آخائیان و هکتور شاهزاده دلیر تروا—به تصویر کشیده میشود. پس از یک رشته درگیریهای خونین میان دو سپاه پیشنهاد برگزاری نبردی تنبهتن میان قهرمانان مطرح میشود تا شاید این دوئل پایانی موقت یا قطعی بر خونریزیها باشد. هکتور به نشانهی شجاعت و اعتماد به نفس داوطلب میشود تا از جانب تروا مبارزه کند. آگاممنون فرمانده یونانیان قهرمانان خویش را برمیانگیزد و پس از مشورت آژاکس برای مقابله با هکتور برگزیده میشود.
ورود آژاکس به میدان با عظمت توصیف میشود؛ او با گامهایی سنگین و سپری بزرگ که چون دیوار قلعهای است در برابر هکتور قرار میگیرد. هر دو جنگاور پیش از نبرد سخنانی غرورآمیز و محترمانه رد و بدل میکنند؛ نشانهای از روح جوانمردی در دل خشونت جنگ.
نبرد آغاز میشود و هر دو طرف با نیزههایی بلند به سوی یکدیگر یورش میبرند. نخست آژاکس نیزهاش را پرتاب میکند که از سپر هکتور عبور کرده اما زره او را نمیشکافد. هکتور نیز حمله میکند اما زره محکم آژاکس آسیبی نمیبیند. ضربات پیاپی و مهارتهای جنگی هر دو مبارز توصیفگر اوج هماوردی پهلوانانه است. در لحظهای آژاکس سنگی بزرگ برمیدارد و با شدت به هکتور میکوبد که باعث سقوط او میشود. اما هکتور با کمک الههای دوباره برمیخیزد و به جنگ ادامه میدهد.
در میان نبرد شب فرامیرسد. پیامآوران دو سپاه با مشاهده تداوم بینتیجه جنگ و به احترام شجاعت دو قهرمان مداخله کرده و آنان را به پایان نبرد و تبادل هدایا دعوت میکنند. آژاکس و هکتور با پذیرش این درخواست به رسم پهلوانی سلاحهایی نمادین به یکدیگر هدیه میدهند؛ آژاکس کمربند زیبای خود را به هکتور میدهد و هکتور شمشیری نفیس را به آژاکس میسپارد.
پایان فصل با بازگشت دو قهرمان به اردوگاههای خود همراه است در حالی که آوازه شجاعت آنان بر زبان همگان جاری میشود. این فصل با تمرکز بر تقابل دو جنگاور نه تنها صحنهای حماسی از جنگ بلکه نمایشگر مفاهیمی چون احترام متقابل شهامت و جوانمردی در میان دشمنان است.
خلاصه فصل هشتم : چرخش جریان نبرد
ر این فصل نبرد میان یونانیان و ترواییان وارد مرحلهای تازه و سرنوشتساز میشود. پس از برتریهای اولیهی یونانیان خدایان المپ دوباره در نبرد مداخله میکنند و توازن قدرت را به سود ترواییان تغییر میدهند. آرس خدای جنگ به همراه آپولون در کنار ارتش تروا قرار میگیرد و نیرو میبخشند؛ در حالیکه آتنه و هرا که حامیان یونانیان بودند از صحنه نبرد کنار گذاشته شدهاند. این تحولات موجب میشود که روحیه و نیروی جنگی ترواییان به شکل چشمگیری تقویت شود.
هکتور شاهزادهی دلیر تروا با شجاعتی بیمانند صفوف دشمن را درهممیشکند. او که از حمایت خدایان برخوردار است چونان تندبادی در میان سپاه یونانیان میتازد. بسیاری از سرداران برجستهی یونانی چون دیومد و اودیسئوس مجروح میشوند یا عقبنشینی میکنند. صدای فریادها برخورد شمشیرها و شیههی اسبان صحنهای پرهیجان و آکنده از خون و خروش ترسیم میکند.
در میانه این آشوب آگاممنون فرمانده کل یونانیان با دلاوری وارد میدان میشود و سپاهش را برای مدتی دوباره منسجم میکند. او دشمنان زیادی را از پای درمیآورد و برای لحظاتی کفهی ترازو را به سوی یونانیان سنگین میسازد؛ اما با زخمی شدنش ناچار به ترک میدان نبرد میشود. این حادثه تزلزلی بزرگ در آرایش جنگی یونانیان پدید میآورد.
نبرد به سویی پیش میرود که نیروی مقابلهگر یونان به ناوگان خود عقب رانده میشود. ترس سقوط کامل اردوگاه سپاهیان را درگیر ترسی عمیق میسازد. در این مرحله هکتور و مردانش به پشت دروازههای چوبی اردوگاه یونانیان میرسند. ترواییان که اکنون جسارت بیشتری یافتهاند تلاش میکنند تا با شکستن دروازهها آتش جنگ را به کشتیهای دشمن بکشانند و راه بازگشت را از آنان بگیرند.
حضور زئوس به عنوان داور نهایی در پسزمینه بر این چرخش تأکید دارد؛ او با ترازویی آسمانی سرنوشت دو لشکر را میسنجد و سنگینی مرگ را این بار به سوی یونانیان سوق میدهد. این چرخش قدرت و سیطره پیامی از عزم خدایان بر تنبیه یونانیان بهویژه آگاممنون برای تحقیر آشیل دارد.
فصل با صحنهای مهیب پایان مییابد؛ هکتور با فریادی پیروزمند خبر از پایان قریبالوقوع یونانیان میدهد. او هماکنون نهتنها یک سردار بلکه نمادی از قدرت خدایان در میان انسانهاست. سپیدهای نو از پیروزی برای تروا در حال دمیدن است؛ اما بیم از بازگشت آشیل همچون سایهای خاموش بر این پیروزی سنگینی میکند.
خلاصه فصل نهم : سفارت به سوی آشیل
در این فصل تمرکز روایت بر تلاش یونانیان برای بازگرداندن آشیل به میدان نبرد است. پس از آنکه یونانیان در پی خشم و کنارهگیری آشیل از جنگ دچار ضعف و تلفات سنگینی شدند آگاممنون فرمانده سپاه تصمیم میگیرد با ارسال سفارتی نزد آشیل او را به بازگشت ترغیب کند. آگاممنون در پی جبران رفتار گذشته وعده میدهد که هدایای فراوان و افتخاراتی درخور به آشیل تقدیم خواهد کرد از جمله بازگرداندن بریسیس زنی که دلیل اصلی خشم آشیل بود و همچنین بخشش رسمی و آشکار از سوی شاه.
برای اجرای این مأموریت مهم سه شخصیت برجسته یونانی یعنی ادیسه (اولیس) آژاکس و فینیکس انتخاب میشوند. آنان با احترام و رعایت آداب سفارت به خیمه آشیل میروند و مورد استقبال او و پاتروکلوس دوست صمیمیاش قرار میگیرند. نخست اولیس سخن میگوید و بهتفصیل از شرایط بحرانی سپاه یونان افتخارات گذشته آشیل و وعدههای آگاممنون یاد میکند. او استدلال میآورد که بازگشت آشیل نهتنها افتخارآمیز خواهد بود بلکه نجاتبخش یونانیان از شکست است.
سپس آژاکس با لحنی کمتر پیچیده و احساسیتر بر وظیفه افتخار و احساسات جمعی سپاهیان تأکید میکند و از آشیل میخواهد احساس مسئولیت خود را نسبت به همرزمانش در نظر بگیرد. پس از او فینیکس که مانند پدری مهربان برای آشیل بوده با یادآوری خاطرات گذشته تربیت او و روایتهایی از اساطیر که اهمیت بخشش و تسلیم در برابر شرایط را نشان میدهند بر قلب و عاطفه آشیل اثر میگذارد.
با وجود این سخنان و تلاشها آشیل قاطعانه پاسخ میدهد. او اعلام میکند که هیچ هدیه مقام یا وعدهای نمیتواند توهین و بیاحترامی آگاممنون را جبران کند. آشیل با لحنی محکم بیان میکند که تصمیم دارد به وطن بازگردد و دیگر در این جنگ شرکت نکند حتی اگر تروا در آستانه سقوط باشد. او باور دارد که زندگی کوتاه ولی شرافتمندانه را به ماندن در خدمتی که در آن تحقیر شده ترجیح میدهد.
با نومیدی از موفقیت مأموریت سفیران نزد آگاممنون بازمیگردند و گزارش پاسخ منفی آشیل را میدهند. این فصل با برجسته ساختن شکاف عمیق میان فرماندهی یونانی و قهرمان بزرگشان بر ابعاد انسانی و عاطفی جنگ غرور شرف و خشم تمرکز دارد.
خلاصه فصل دهم : یورش شبانه
در فصل «یورش شبانه» تمرکز روایت بر نقشهای جسورانه و پنهانی از سوی یونانیان است تا در دل شب اطلاعاتی از دشمن کسب کنند و ضربهای راهبردی به تروا وارد سازند. این فصل با توصیف فضای شب و سکوت سنگین حاکم بر اردوگاهها آغاز میشود؛ شبی که آشیل همچنان در خشم و انزوا بهسر میبرد و روحیه لشکر یونان تضعیف شده است.
در چنین شرایطی دیومد جنگجوی دلیر و باهوش یونانی پیشنهاد عملیاتی مخفی را مطرح میکند. هدف این عملیات نفوذ به قلمرو دشمن و بهدست آوردن اطلاعات حیاتی درباره آرایش نیروهای ترواست. اودیسئوس مردی زیرک و کاردان داوطلب میشود تا همراه دیومد در این مأموریت شرکت کند. پس از دریافت دعای خیر و سلاح مناسب از رهبران این دو قهرمان شبانه از اردوگاه خارج میشوند.
در طرف مقابل دولون مردی از سپاه تروا و پسر یکی از مشاوران پیر شهر داوطلب میشود تا به اردوگاه یونانیان نفوذ کند و اطلاعاتی بهدست آورد. او سوگند یاد میکند که در صورت موفقیت پاداشی ارزشمند از هکتور دریافت کند: اسبها و ارابه باشکوه آشیل. دولون با پوششی از پوست گرگ و کلاه خودی از پوست سمور به راه میافتد.
سرنوشت دولون با تقابل او با دیومد و اودیسئوس گره میخورد. این دو قهرمان یونانی با شجاعت و مهارت دولون را غافلگیر کرده و دستگیر میکنند. در بازجویی دولون از ترس جان اطلاعاتی دقیق و ارزشمند درباره جایگاه و وضعیت نیروهای تروا و متحدانشان بهویژه ارتش تازهوارد تراکیهایها در اختیار دیومد و اودیسئوس قرار میدهد. او همچنین از اسبهای خارقالعاده پادشاه تراکیه رِسوس سخن میگوید.
پس از گرفتن اطلاعات دیومد بدون تردید دولون را میکشد تا بازگشت او خطری برای یونانیان نداشته باشد. سپس دیومد و اودیسئوس به اردوگاه تراکیهایها نزدیک میشوند. با استفاده از تاریکی شب بیسروصدا چندین نگهبان و خود رِسوس را میکشند و اسبهای شاه را میربایند. این اسبها از نظر قدرت زیبایی و سرعت شهرت دارند و غنیمتی بسیار ارزشمند برای یونانیان به شمار میروند.
پس از اجرای موفق عملیات آن دو با غنیمتهای فراوان و اطلاعات دقیق به اردوگاه خود بازمیگردند. همرزمان از پیروزی و دستاورد آنها شادمان میشوند. اودیسئوس و دیومد با افتخار به خواب میروند درحالیکه عملیاتشان نهتنها روحیه سپاه را بالا میبرد بلکه تأثیری راهبردی بر تضعیف نیروهای دشمن نیز دارد.
این فصل با برجستهسازی ویژگیهایی چون شجاعت هوش نظامی وفاداری به مأموریت و خطرپذیری در شب بعدی تاکتیکی و روانی به جنگ میبخشد و جلوهای از نبرد در تاریکی خارج از میدان اصلی جنگ را به تصویر میکشد.
خلاصه فصل یازدهم : روز افتخار آگاممنون
در آغاز این فصل صحنهی نبرد میان یونانیان و ترواییان در اوج خود قرار دارد. پس از روزها کشمکش فرمانده کل یونانیان آگاممنون که تاکنون در خطوط عقب حضور داشت با شور و حرارت به میدان نبرد بازمیگردد. ورود او به میدان نقطهی عطفی در جریان جنگ میشود. آگاممنون با زرهی درخشان و نیزهای مرگبار در پیشاپیش صفوف سپاه یونان ظاهر میشود و بهگونهای سهمگین دشمن را درو میکند. روایت با توصیف قدرت بدنی دلاوری و خشم خالص او شخصیت او را بهعنوان جنگاوری بیهمتا به تصویر میکشد.
در ادامه نویسنده بهطور دقیق فهرستی از سرداران و جنگجویان تروایی را که بهدست آگاممنون کشته میشوند ارائه میدهد. هر قتل با شرحی کوتاه از نام نژاد و نحوهی مرگ آن جنگجو همراه است. این سبک توصیف علاوه بر ایجاد شکوه برای آگاممنون فضایی از اندوه و رنج برای ترواییان خلق میکند. دشمنان او یکی پس از دیگری از پا درمیآیند؛ برخی در حال فرار برخی در دفاع از خویشاوندان و برخی با شجاعت در برابرش میایستند اما همگی سرانجام قربانی قدرت او میشوند.
در میانهی نبرد آگاممنون زخمی میشود. نیزهای به بازوی او اصابت میکند و خون از زرهش جاری میشود. اما او برخلاف انتظار نه عقبنشینی میکند و نه در میدان متزلزل میشود. زخمش گرچه دردناک است اما عزم او را جزمتر میکند. حتی در حین خونریزی او فرماندهی را رها نمیکند و همچنان به کشتن دشمنان ادامه میدهد. این پایداری تصویری از عظمت روح و ارادهی آهنین او را در ذهن خواننده نقش میزند.
فصل با نشان دادن اضطراب و هراس در میان ترواییان خاتمه مییابد. پیشروی آگاممنون بهقدری سهمگین است که صفوف دشمن به لرزه میافتد. سرداران تروایی که از قدرت تخریبی او هراسان شدهاند بهدنبال یافتن راهی برای توقف این پیشروی هستند. فضا به شدت متشنج است و حس اضطراب در هر سطر موج میزند. روایت بهصورت آگاهانه فصل را در نقطهای ناتمام میگذارد که خواننده مشتاق ادامهی رخدادها میماند.
این فصل تجلی اقتدار و مهارت نظامی آگاممنون است. در قالب صحنههایی پر از خون فریاد و شجاعت قهرمان اصلی این بخش به عنوان یک رهبر بیرحم اما مقتدر تصویر میشود که روزی از جنگ را به نام خود رقم میزند.
درباره نویسنده :امین توکلی
امین توکلی نویسنده و مترجم ایرانی متولد ۱۳۶۷ با خلق مجموعه کمیک «ایلیا: تولد یک قهرمان» نقش مهمی در توسعه ادبیات مصور نوجوانان ایفا کرده است. این مجموعه با الهام از فرهنگ ایرانی و سبک ابرقهرمانی داستان امیرعلی را در مبارزه با نیروهای تاریکی روایت میکندتوکلی با استفاده از عناصر فانتزی اسطورهشناسی و مفاهیم اخلاقی دنیایی را خلق کرده که در آن نوجوانان با چالشهای بزرگ روبهرو میشوند. مجموعه «ایلیا» که در بیش از ۲۰ جلد منتشر شده به عنوان یکی از موفقترین کمیکهای ایرانی شناخته میشود و تأثیر قابل توجهی بر ترویج داستانهای مصور بومی داشته است.
کتاب های مرتبط باداستان ایلیا
- خانه درختی 13 طبقه:نوشتهٔ اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون منتشر شده در سال 2011. این کتاب داستان دو دوست را روایت میکند که در خانهای درختی با 13 طبقه زندگی میکنند و ماجراهای طنزآمیزی را تجربه میکنند.
- خانه درختی 26 طبقه:ادامهٔ ماجراهای اندی و تری در خانهای درختی با 26 طبقه نوشتهٔ اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون منتشر شده در سال 2012
- خانه درختی 39 طبقه:سومین جلد از مجموعهٔ خانه درختی نوشتهٔ اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون منتشر شده در سال 2013.
- خانه درختی 52 طبقه:چهارمین جلد از مجموعهٔ خانه درختی نوشتهٔ اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون منتشر شده در سال 2014.
- خانه درختی 65 طبقه:پنجمین جلد از مجموعهٔ خانه درختی نوشتهٔ اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون منتشر شده در سال 2015
- خانه درختی 78 طبقه:ششمین جلد از مجموعهٔ خانه درختی نوشتهٔ اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون منتشر شده در سال 2016.
- خانه درختی 91 طبقه:هفتمین جلد از مجموعهٔ خانه درختی نوشتهٔ اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون منتشر شده در سال 2017.
- خانه درختی 104 طبقه:هشتمین جلد از مجموعهٔ خانه درختی نوشتهٔ اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون منتشر شده در سال 2018.
- خانه درختی 117 طبقه:نهمین جلد از مجموعهٔ خانه درختی نوشتهٔ اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون منتشر شده در سال 2019.
- خانه درختی 130 طبقه:دهمین جلد از مجموعهٔ خانه درختی نوشتهٔ اندی گریفیتس و تصویرگری تری دنتون منتشر شده در سال 2020.