خلاصه کتاب نلسون ماندلا (Nelson Mandela) – مروری جامع

خلاصه کتاب نلسون ماندلا (Nelson Mandela) ( نویسنده رونا اکین می )
کتاب «نلسون ماندلا» اثر رونا اکین می، پنجره ای تازه به زندگی پر فراز و نشیب رهبر بزرگ آفریقای جنوبی می گشاید و مبارزات او را با روایتی دقیق و الهام بخش به تصویر می کشد. این کتاب نه تنها برای علاقه مندان به تاریخ و زندگینامه ها، بلکه برای زبان آموزانی که به دنبال متنی غنی و دو زبانه هستند، گزینه ای ارزشمند محسوب می شود.
داستان ماندلا، داستانی است از ریشه های عمیق در فرهنگ قبیله ای، بیداری تدریجی در مواجهه با بی عدالتی، و مسیری طولانی از مبارزه، زندان و سرانجام آزادی. رونا اکین می در این اثر، مراحل مختلف زندگی ماندلا را با جزئیاتی جذاب و نگاهی عمیق روایت می کند و خواننده را در تجربه های تلخ و شیرین او سهیم می سازد. از دوران کودکی در روستای کونو تا سال های طولانی حبس در جزیره روبن و در نهایت، رسیدن به مقام ریاست جمهوری، هر گام از زندگی ماندلا مملو از درس هایی برای پایداری، امید و بخشش است. این خلاصه جامع، تلاش می کند تا مهم ترین نقاط عطف این زندگی شگفت انگیز را از دیدگاه رونا اکین می به تصویر بکشد و راهی برای درک بهتر میراث ماندلا ارائه دهد.
فصل ۱: سرآغازها و ریشه ها (۱۹۱۸-۱۹۴۱)
در اعماق روستاهای آفریقای جنوبی، در سال ۱۹۱۸، نلسون ماندلا چشم به جهان گشود. نام اصلی او رولیلاهلا بود، واژه ای که در زبان قبیله ای به معنای دردسرساز است و چه نامی برازنده تر از این برای کسی که قرار بود نظام ستمگر آپارتاید را به چالش بکشد و جهانی را تحت تأثیر قرار دهد. او در خانواده ای اصیل و محترم از قبیله تمبو بزرگ شد، جایی که سنت ها، احترام به بزرگان و زندگی در هماهنگی با طبیعت، ستون های اصلی آموزش او بودند. این محیط روستایی، با داستان های کهن و آداب قبیله ای، پایه های شخصیت ماندلا را شکل داد. او از همان کودکی، ناظر ظلم و ستم استعمارگران سفیدپوست بر مردم بومی بود؛ هرچند که شاید در آن سال ها عمق این بی عدالتی را به طور کامل درک نمی کرد.
تحصیلات برای ماندلا اهمیت ویژه ای داشت. او اولین فرد خانواده اش بود که به مدرسه می رفت، مکانی که بیشتر بر فرهنگ و زبان انگلیسی متمرکز بود تا میراث بومی آفریقایی. این تضاد، جرقه های بیداری ذهنی او را زد. نلسون جوان در مدرسه، با نام نلسون از سوی معلم خود شناخته شد، نامی که در تاریخ ماندگار گشت. او با پشتکار فراوان، دوره های تحصیلی را با موفقیت پشت سر گذاشت و به کالج فورت هار راه یافت؛ جایی که اولین قدم های جدی او در مسیر مبارزات مدنی برداشته شد. در آنجا، ماندلا و دوستانش علیه بی عدالتی ها و نبود نمایندگی برای آفریقایی ها در مجامع قانونی اعتراض کردند و حتی با ترک کالج، اولین شورش های سازمان یافته خود را رقم زدند. این تجربه های اولیه، زمینه ساز ورود او به دنیای پرچالش سیاست در سال های آتی شدند.
فصل ۲: ورود به ژوهانسبورگ و بیداری سیاسی (۱۹۴۱-۱۹۵۲)
با پایان دوران کالج و عطش برای یافتن جایگاهی در دنیای جدید، نلسون ماندلا در سال ۱۹۴۱ راهی ژوهانسبورگ شد؛ شهری پرجنب وجوش و پر از تضاد، جایی که واقعیت های تلخ تبعیض نژادی بیش از پیش خود را نمایان می ساخت. او در ژوهانسبورگ، نخستین مشاغل خود را تجربه کرد، از نگهبانی در معادن طلا که نمادی آشکار از استثمار کارگران سیاه پوست بود، تا دستیاری در دفاتر حقوقی. همین فعالیت ها، او را با عمق بی عدالتی ها و نیاز مبرم به تغییر آشنا کرد.
در این شهر بود که نلسون ماندلا با چهره های کلیدی مبارزات ضد آپارتاید آشنا شد. یکی از مهم ترین این افراد، والتر سیسولو، وکیل و فعال سیاسی بود که به سرعت به دوست و مربی ماندلا تبدیل شد. سیسولو نه تنها به ماندلا کمک کرد تا در یک دفتر حقوقی معتبر مشغول به کار شود، بلکه او را به کنگره ملی آفریقا (ANC) معرفی کرد. کنگره ملی آفریقا، که از سال ۱۹۱۲ فعالیت خود را آغاز کرده بود، قدیمی ترین سازمان ملی گرای آفریقایی بود و هدف اصلی آن، دفاع از حقوق شهروندی و برابری برای تمامی آفریقایی ها بود. پیوستن به ANC، نقطه عطفی در زندگی سیاسی ماندلا محسوب می شد. او با شور و اشتیاق فراوان در جلسات کنگره شرکت می کرد و به زودی به یکی از اعضای فعال و تأثیرگذار آن تبدیل شد. اولین تجربه مستقیم ماندلا در مبارزات سازمان یافته، مشارکت در اعتراضات سال ۱۹۴۳ علیه افزایش کرایه اتوبوس بود. او با قدم زدن در کنار مردم و حمایت از تحریم اتوبوس ها، حس قدرت و همبستگی را تجربه کرد و از آن پس، زندگی خود را وقف مبارزه برای آزادی و برابری ساخت.
فصل ۳: اوج گیری آپارتاید و تشدید مبارزات (۱۹۵۳-۱۹۶۰)
خانه ی والتر سیسولو در ژوهانسبورگ، به محفلی برای روشنفکران و فعالان کنگره ملی آفریقا تبدیل شده بود، جایی که اندیشه ها شکل می گرفتند و برنامه ریزی ها برای آینده آفریقای جنوبی انجام می شد. در این میان، وکیلی برجسته به نام انتوان لمببه، تأثیر عمیقی بر ماندلا گذاشت. لمببه بر این باور بود که آفریقا متعلق به آفریقایی هاست و اتحاد قبایل و گروه های مختلف، تنها راه برای بازپس گیری سرزمین و حقوقشان است. این دیدگاه، با تلاش های مستعمره گران برای تحقیر هویت آفریقایی، در تضاد کامل بود.
ماندلا، سیسولو، لمببه و دیگر رفقا، با دکتر زوما، رئیس وقت کنگره، دیدار کردند و پیشنهاد تأسیس «جمعیت جوانان» را مطرح کردند تا حمایت های مردمی را بیش از پیش جلب کنند. دکتر زوما، با وجود تردید اولیه در مورد امکان اتحاد جامعه آفریقایی، سرانجام در سال ۱۹۴۴ با این طرح موافقت کرد. اما در سال ۱۹۴۸، رویدادی سرنوشت ساز به وقوع پیوست: حزب ملی، به رهبری دکتر دانیل مالان، با شعار آپارتاید (به معنای جدایی) به پیروزی در انتخابات دست یافت. با قدرت گرفتن مالان، سیاست های نژادپرستانه به سرعت به مرحله اجرا درآمد و جامعه آفریقای جنوبی به گروه های مجزا تقسیم شد. کنگره جوانان فوراً به این وضعیت واکنش نشان داد و «روز ملی اعتراض» را سازماندهی کرد. در این روز، تمامی کارگران سیاه پوست در خانه هایشان ماندند تا قدرت همبستگی خود را به نمایش بگذارند. این حرکت اعتراضی در ۲۶ ژوئن ۱۹۵۰ با موفقیت انجام شد و نه تنها عزم ماندلا و یارانش را برای مبارزه تقویت کرد، بلکه به افزایش چشمگیر تعداد اعضای کنگره ملی آفریقا، از ده ها هزار نفر در یک سال، انجامید.
فصل ۴: نیزه ملت و خشونت اجتناب ناپذیر (۱۹۶۱-۱۹۶۲)
پیروزی «روز ملی اعتراض» اگرچه قدرت کنگره را به اثبات رساند، اما در مقابل، مقاومت حزب ملی را نیز دوچندان کرد. دولت آپارتاید به سرعت قوانینی سرکوبگرانه وضع کرد، از جمله لایحه مبارزه با کمونیسم که بهانه ای برای پیگرد فعالان سیاسی، از جمله ماندلا، شد. در ۳۰ ژوئن ۱۹۵۰، نلسون ماندلا برای اولین بار به جرم نقض قانون دستگیر شد، اتهامی که در واقع پوششی برای سرکوب فعالیت های او در سازماندهی اعتراضات بود. با این حال، در طول محاکمه، او به ۹ ماه حبس محکوم شد که به مدت دو سال تعلیق گردید و این به ماندلا اجازه داد تا به مبارزات خود ادامه دهد.
در اوت ۱۹۵۲، ماندلا دفتر حقوقی خود را تأسیس کرد، شرکتی که تمام تمرکزش بر دفاع از حقوق پایمال شده آفریقایی ها بود. در دادگاه ها، او با قدرت و مهارت، از موکلانش دفاع می کرد و حتی در یک مورد، با زیرکی و خجالت زده کردن کارفرمای سفیدپوست، توانست بی گناهی یک مستخدم سیاه پوست را به اثبات برساند. اما با تشدید قوانین آپارتاید و بدتر شدن اوضاع، ماندلا و سیسولو به این نتیجه رسیدند که راهی جز توسل به خشونت برای مقابله با رژیم باقی نمانده است. این تصمیم سخت، پس از سال ها مبارزه صلح آمیز، در یک جلسه مدیریتی مخفیانه در سال ۱۹۶۱ اتخاذ شد. ماندلا شاخه نظامی کنگره را با نام Umkhonto we Sizwe (MK) یا نیزه ملت راه اندازی کرد. این گروه، فعالیت های خود را با خرابکاری آغاز کرد و در دسامبر ۱۹۶۰، تعدادی بمب دست ساز در ساختمان های دولتی و نیروگاه ها منفجر کردند و بیانیه آغاز به کار MK را منتشر ساختند. این انفجارها، دولت را غافلگیر کرد و به دنبال آن، تلاش های حکومت برای سرکوب مبارزان دو برابر شد.
فصل ۵: محاکمه ریونیا و حبس ابد (۱۹۶۳-۱۹۶۴)
در فضای پرتنش دهه ۱۹۶۰، دولت آفریقای جنوبی برای دستگیری نلسون ماندلا، که به نمادی از مقاومت تبدیل شده بود، تمام تلاش خود را به کار گرفت. سرانجام، در ۵ اوت ۱۹۶۲، او در مسیر بازگشت از یکی از جلسات مخفی MK، دستگیر و به زندان منتقل شد، درست مانند والتر سیسولو که پیش از او بازداشت شده بود. روز اول محاکمه ریونیا، ماندلا با صراحت اعلام کرد که هدفش، محاکمه خود رژیم آپارتاید است، نه دفاع از خود. او توضیح داد که قوانین حاکم، توسط مجلسی وضع شده اند که مردم سیاهپوست هیچ حقی در آن ندارند و به همین دلیل، کنگره ملی آفریقا چاره ای جز توسل به زور برای احقاق حقوق خود نداشته است.
مدرک اصلی دادگاه، طرح شش صفحه ای بود که از مزرعه محل دستگیری مبارزان پیدا شده بود و نشان می داد ماندلا و یارانش در حال برنامه ریزی برای عملیات MK بودند؛ مدرکی که برای محکومیت آن ها کافی به نظر می رسید. اما آنچه این محاکمه را فراتر از یک دادگاه عادی کرد، توجه گسترده جامعه جهانی و سخنرانی تاریخی ماندلا در دادگاه بود که در تمامی روزنامه ها به چاپ رسید. او با کلماتی قدرتمند، آرمان های خود را تشریح کرد: من برای جامعه ای دموکراتیک و آزاد مبارزه کرده ام که در آن همه افراد در هماهنگی و با فرصت های برابر زندگی کنند. این آرمانی است که امیدوارم برایش زندگی کنم و آن را تحقق بخشم. اما اگر لازم باشد، آرمانی است که حاضرم برایش بمیرم. در ۱۲ ژوئن ۱۹۶۴، ماندلا و یارانش برای تمامی اتهامات مجرم شناخته شدند. با این حال، فشار جامعه جهانی و سازمان ملل متحد، جان او را نجات داد و حکم اعدام به حبس ابد تغییر یافت. این آغاز فصلی جدید و طولانی در زندگی ماندلا بود، فصلی که در جزیره روبن سپری شد.
فصل ۶: سال های زندان و پایداری (۱۹۶۴-۱۹۹۰)
پس از محاکمه ریونیا، نلسون ماندلا به جزیره روبن منتقل شد، جایی که بیست سال طاقت فرسا از عمر خود را در آنجا گذراند. این زندان، با شرایطی دشوار و تحقیرآمیز، برای شکستن روح و اراده زندانیان طراحی شده بود. زندانیان مجبور بودند هر روز سنگ های بزرگ را با پتک خرد کنند، در گرمای طاقت فرسا کار کنند و تحت نظارت شدید نگهبانان باشند. ماندلا تنها هر شش ماه یک بار اجازه ملاقات و ارسال یک نامه را داشت و نامه هایش به شدت سانسور می شدند. بدترین بخش زندان، سلول های انفرادی بود؛ کوچک ترین تخلف، حتی بلند نشدن در برابر نگهبان، مجازات زندان انفرادی را در پی داشت.
با این حال، ماندلا و رفقایش، روحیه مقاومت خود را حفظ کردند. یک بار، وقتی از تمام زندانیان غیر هندی خواسته شد که شلوارک بپوشند، ماندلا با رئیس زندان ملاقات کرد و توضیح داد که پوشیدن شلوارک برای آفریقایی ها جلوه خوبی ندارد. پس از دو هفته، زندان تسلیم شد؛ یک پیروزی کوچک اما روحیه بخش که نشان داد حتی در زندان نیز می توان مقاومت کرد. دسترسی به کتاب و مجله محدود بود، اما زندانیان از هر فرصتی برای آگاهی از وقایع سیاسی استفاده می کردند. حتی نگهبانانی که نشریه اکونومیست را به تصور یک نشریه اقتصادی می آوردند، ناخواسته به آن ها در حفظ ارتباط با دنیای بیرون کمک می کردند. در سال ۱۹۶۶، زندانیان به دلیل شرایط بد زندان اعتصاب غذا کردند و کمی بعد، زندانبان ها نیز به آن ها ملحق شدند و مقامات زندان، که اوضاع را وخیم دیدند، تسلیم شدند. این مقاومت ها، ماندلا را به نمادی از پایداری تبدیل کرد و فشارها و حمایت های بین المللی برای آزادی او رو به فزونی نهاد.
با گذشت زمان، اگرچه سخت گیری های زندانبانان روبن آیلند کمی کاهش یافت، اما وضعیت در بیرون از زندان رو به وخامت گذاشت، هرچند نشانه هایی از امید در حال ظهور بود. در دهه هفتاد، تظاهرات های گسترده ای شکل گرفت و نسل جدیدی از مبارزان آزادیخواه وارد میدان شدند. ماندلا و یارانش در زندان، با وجود دسترسی محدود به اخبار، از شورش های سال ۱۹۷۶ مطلع شدند. در ژوئن همان سال، ۱۵ هزار دانش آموز در ژوهانسبورگ جمع شدند تا به اجباری شدن فراگیری نیمی از درس هایشان به زبان آفریقایی اعتراض کنند. بار دیگر، پلیس بدون هشدار قبلی، شروع به تیراندازی کرد و شمار زیادی از دانش آموزان و دو مرد سفیدپوست کشته شدند. این فاجعه، اعتراضات گسترده و ناآرامی را در پی داشت که تمام کشور را فرا گرفت.
نسل جدید مبارزان، که عمدتاً عضو جنبش بیداری سیاه بودند، رویکردی خشن تر و نظامی گرایانه تر داشتند، تا حدی که ماندلا و سایر زندانیان روبن در مقایسه با آن ها معتدل به حساب می آمدند. این جنبش بر رهایی سیاه پوستان از احساس فرودستی تمرکز داشت. ماندلا مبارزه آن ها را تحسین می کرد، اما تمرکز صرف بر نژاد سیاه را کمی نابالغ می دانست و بر اتحاد همه نژادها تأکید داشت. اعتراضات سراسری آفریقای جنوبی در دهه ۷۰، با پوشش گسترده رسانه های بین المللی همراه بود. مردم در سراسر جهان خواهان مبارزه با آپارتاید بودند و کمپین های آزادی ماندلا به راه افتاد. در سال ۱۹۸۰، روزنامه شنبه ژوهانسبورگ مقاله ای با عنوان ماندلا را آزاد کنید! منتشر کرد که به سرعت در سراسر کشور دست به دست شد و فشار بین المللی بر رژیم آپارتاید به اوج خود رسید.
فصل ۷: آزادی و تولد آفریقای جنوبی نوین (۱۹۹۰-۲۰۰۰)
در دهه ۸۰ میلادی، مبارزات هر روز خونین تر می شد و به نظر می رسید که پایانی برای خشونت نیست. در سال ۱۹۸۱، نیروهای حکومتی به دفتر کنگره در موزامبیک حمله کردند و ۱۳ نفر را کشتند. در واکنش به این اقدام، MK در سال ۱۹۸۳ خودروهای بمب گذاری شده را مقابل یک مقر نظامی در پرتوریا منفجر کرد که منجر به کشته شدن ۱۹ نفر شد. ماندلا در زندان به این نتیجه رسید که بدون مذاکره، شرایط تنها بدتر و بدتر خواهد شد. او می دانست که حتی اگر کنگره نیز موافق نباشد، مذاکره با حکومت نژادپرست ضروری است.
وقتی در سال ۱۹۸۶ حکومت دوباره وضعیت اضطراری اعلام کرد، ماندلا درخواست ملاقات با وزیر دفاع را داد که به طرز شگفت آوری پذیرفته شد. این ملاقات، اولین گام در مذاکرات پنهانی بود. در می ۱۹۸۸، سلسله ای از ملاقات های محرمانه آغاز شد و سرانجام در دسامبر همان سال، ماندلا با رئیس جمهور جدید، اف. دبلیو. دی. کلرک، ملاقات کرد. کلرک به دنبال صلح بود و با دقت به حرف های ماندلا گوش می داد. در سال ۱۹۹۰، کلرک دستور داد که ممنوعیت کنگره به عنوان یک سازمان غیرقانونی برداشته شود و همچنین تمامی زندانیان سیاسی که به جرمی غیر از خشونت در زندان بودند، آزاد شوند. در همان روز، کلرک با ماندلا دیدار کرد و دستور آزادی او را صادر کرد.
نلسون ماندلا در ۱۱ فوریه ۱۹۹۰، پس از ۲۷ سال زندان، آزاد شد. هرچند تا آزادی کامل مردم آفریقای جنوبی هنوز زمان زیادی باقی بود، لحظه خروج او از زندان، که با بالا بردن مشتش و فریاد قدرت! برای ما! همراه بود، به نمادی جهانی از امید و پیروزی تبدیل شد. ماندلا همان روز برای خیل عظیمی از مردم سخنرانی کرد و بر تعهد خود به صلح و آشتی، در کنار حفظ فعالیت نظامی کنگره برای مقابله با خشونت، تأکید کرد. او اعلام کرد که کنگره، صلح را با صلح پاسخ خواهد داد.
اگرچه رابطه حکومت و کنگره همچنان پرتنش بود، اما از دسامبر ۱۹۹۲، ملاقات های سری بین آن ها ادامه یافت. سرانجام، در ۲۷ آوریل ۱۹۹۴، اولین انتخابات غیرنژادپرستانه در آفریقای جنوبی برگزار شد. کنگره ۶۲.۶ درصد آرا را به خود اختصاص داد و نلسون ماندلا به عنوان اولین رئیس جمهور سیاه پوست آفریقای جنوبی انتخاب شد. او در همین زمان، جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. نلسون ماندلا زندگی خود را وقف باورهایش کرد. با وجود سختی ها و خشونت های فراوان، او بر اهداف خود پافشاری کرد، حتی در زندان، و تلاش هایش به چراغ راهی در مبارزه با رژیم نژادپرست آپارتاید تبدیل شد. او مردی بود که راه را برای تبدیل آفریقای جنوبی به کشوری آزاد و دموکراتیک هموار ساخت و میراثی ماندگار از وحدت و بخشش از خود بر جای گذاشت.
درس های کلیدی و پیام های ماندگار کتاب
کتاب «نلسون ماندلا» اثر رونا اکین می، فراتر از یک زندگینامه صرف، مجموعه ای از درس های عمیق و پیام های ماندگار را به خوانندگان خود ارائه می دهد. رونا اکین می با رویکردی تحلیلی، نه تنها به روایت وقایع زندگی ماندلا می پردازد، بلکه به کنکاش در ابعاد شخصیتی و فلسفه ی او نیز می پردازد. یکی از مهم ترین درس هایی که این کتاب به آن اشاره می کند، قدرت بی نظیر پایداری و مقاومت در برابر ظلم است. ماندلا، با وجود سال ها حبس و محرومیت، هرگز از آرمان خود دست نکشید و این پایداری، الهام بخش میلیون ها نفر در سراسر جهان شد.
این کتاب همچنین بر اهمیت بخشش و مصالحه تأکید ویژه ای دارد. ماندلا، پس از آزادی از زندان، به جای کینه ورزی، مسیر آشتی ملی را در پیش گرفت و این رویکرد، راه را برای گذار مسالمت آمیز آفریقای جنوبی به دموکراسی هموار کرد. رونا اکین می نشان می دهد که چگونه ماندلا توانست زخم های گذشته را پشت سر بگذارد و ملت خود را به سوی آینده ای مشترک رهبری کند. نقش آموزش و آگاهی بخشی نیز از دیگر پیام های کلیدی این اثر است. ماندلا خود یک تحصیل کرده بود و در زندان نیز به مطالعه و آموزش ادامه داد. او معتقد بود که دانش، ابزاری قدرتمند برای رهایی و توانمندسازی افراد است. این کتاب، ارزش آموزش را در شکل گیری آگاهی سیاسی و اجتماعی ماندلا برجسته می سازد.
مهم ترین چیزی که از این کتاب می توان آموخت، ظرفیت بی کران روح انسان برای ایستادگی در برابر نابرابری و توانایی شگفت انگیز آن برای بخشش و بازسازی است.
کتاب همچنین به رهبری الهام بخش و توانایی ماندلا در متحد کردن مردم اشاره می کند. او توانست گروه های مختلف با پیشینه های متفاوت را گرد هم آورد و برای هدفی مشترک، یعنی پایان دادن به آپارتاید، بسیج کند. رویکرد رونا اکین می به شخصیت ماندلا، او را نه تنها به عنوان یک قهرمان، بلکه به عنوان انسانی با خطاها و تردیدهایش، اما با اراده ای پولادین، به تصویر می کشد که همین امر، او را ملموس تر و الهام بخش تر می کند.
نتیجه گیری: ماندلا، فراتر از یک قهرمان
نلسون ماندلا نه تنها یک رهبر سیاسی برجسته، بلکه نمادی جهانی از مبارزه برای عدالت، آزادی و کرامت انسانی است. کتاب «نلسون ماندلا» اثر رونا اکین می، با رویکردی دقیق و روایتی جذاب، خواننده را به عمق زندگی این مرد بزرگ می برد و ابعاد مختلف شخصیت و مبارزات او را به تصویر می کشد. این اثر، به خوبی نشان می دهد که چگونه یک فرد می تواند با ایمان راسخ به آرمان هایش و با پایداری در برابر سخت ترین شرایط، تاریخ یک ملت و حتی جهان را تغییر دهد.
خلاصه حاضر، تنها نگاهی گذرا به گستردگی و غنای محتوای این کتاب ارزشمند بود. برای درک عمیق تر از تمامی جزئیات، احساسات و پیچیدگی های سفر ماندلا، مطالعه خود کتاب «نلسون ماندلا» نوشته رونا اکین می به شدت توصیه می شود. این کتاب، به ویژه با رویکرد دو زبانه خود، می تواند تجربه ای غنی برای علاقه مندان به زندگینامه های تاریخی و نیز زبان آموزان فراهم کند. میراث ماندلا، فراتر از مرزهای آفریقای جنوبی و زمان حیات اوست. داستان زندگی اش، دعوت نامه ای است برای همه ی ما تا ارزش هایی چون امید، مقاومت، بخشش و اتحاد را در زندگی روزمره خود درونی کنیم و برای ساختن جهانی عادلانه تر و انسانی تر گام برداریم.