عمومی

کتاب با ما همان کاری را می‌کند که کرونا!

آیا کرونا در انتقال جامعه ایران از دوران شفاهی به دوران کتاب مقدس کمک خواهد کرد؟

به گزارش روزنامه دیباروز ایران وی نوشت ، “جامعه ایران جامعه کتابخوانی نیست زیرا جامعه نویسندگان نیست.” بنابراین کتاب گاهی اوقات یک لوکس و فانتزی است ، گاهی یک سرگرمی است و گاهی اوقات ، البته غیر از علاقه مندان واقعی آن چیزی غیر عادی است. “چقدر با این عبارات موافقید؟ نظر ایرج محمودی ، نویسنده و کارشناس مسائل فرهنگی یا بهتر بگوییم نظر بسیاری از کارشناسان علوم انسانی علاقه مند به بررسی رفتار و روحیات ایرانیان.

بگذارید همه ما از این جمله خلاص شویم که جامعه ایران هنوز دوره شفاهی را پشت سر نگذاشته است و من کسی را ندیده ام که خلاف این گفته باشد. عصر شفاهی عصر شعر بود و البته ما در این دوره توانستیم به اوج خود برسیم. به همین دلیل ، می بینید که با برقراری ارتباط با جامعه ایران ، همیشه غربی ها یاد و خاطره ایرانیان ، اظهارنظرها ، شعرخوانی ها و شعارهای آنها را در چهار قرن گذشته ستوده اند. گاهی می خوانیم که برخی از نمایندگان دادگاه فرانسه یا انگلیس در برخورد با ایرانی ها در این کشور تعجب آور می نویسند ، حتی یک کشاورز در یک روستای دور افتاده می تواند ساعت ها برای شما شعر بخواند و از حکمت و عرفان برای شما بگوید و فکر کنید ؛ به طوری که احساس خستگی نکنید و نکات هوشمندانه ای را یاد بگیرید.

اما با ظهور چاپخانه و آغاز دوران گوتنبرگ ، “سواد” معنای دیگری پیدا کرد. در این دوره ، زاویه ها دیگر خیلی م effectiveثر نبودند و از چشم استفاده می شد. “بنابراین نوشتن یک تجربه جدید است که در دسترس همه است و هرکسی که خود را قهرمان می داند باید تجربیات خود را ثبت کند و آنها را با دیگران به اشتراک بگذارد.”

ثبت تجارب شخصی البته با محدود کردن قدرت حاکمان و مورخانی که نمایندگان آنها پادشاهان و شاهزادگان بودند همراه است. محمودی در این باره می گوید: “با آغاز عصر چاپ و انتقال آنچه العیون آموخت ، تاریخ پادشاهان نیز از سکه سقوط کرد و انقلاب های پی در پی در سراسر اروپا گسترش یافت. بنابراین نوشتن داستانی غیر از تاریخ ، که در آن بازیگران مردم عادی در خیابان و بازار بودند ، ضروری بود. با این نیاز و تشنگی عمومی ، رمان ایجاد شد ، به همین دلیل رمان سواد جدید یا پایه ای برای درک سواد جدید در نظر گرفته شد. از طرف دیگر ، این مسئله منجر به جمع شدن تجربه اجتماعی و شکل گیری شاخه های دیگر علوم انسانی مانند روانشناسی ، علوم اجتماعی و غیره شد. ما نمی توانیم رمان را برای کسی تعریف کنیم ، اما می توانیم شعر را بخاطر بسپاریم و فارغ از نیاز به کتاب ، آن را برای دیگران بخوانیم.

اکنون س Theال این است ، چرا ما نمی توانیم بنویسیم تا دیگران بتوانند بخوانند و بنویسند تا ما بتوانیم بخوانیم؟ آیا همه کتاب های منتشر شده اصلاً بخشی از نوشتن نیستند؟ در پاسخ به این س ،ال ، رسول بیجی ، نویسنده و کارشناس امور فرهنگی ، می گوید: “تعداد زیادی کتاب در بازار کتاب وجود دارد و نمی توان به طور دقیق از کتاب نام برد. دلایل زیادی برای این امر وجود دارد ؛ یکی از آنها اجاره است و یا به مکانی احتیاج دارد. با این حال ، انتشار کتاب می تواند باشد. مزایای یک موسسه ، ناشر و نویسنده آن. من نویسندگان زیادی را می شناسم که خود خواننده نیستند! به آن فکر کنید ، چند رمان نویس یا شاعر در کشور داریم که یک اثر چاپی دارند؟ اکنون نمی دانم ، اما آمار مربوط به سال پنجاهمین می گوید که ما فقط 17000 شاعر داشتیم. بعد از چهار دهه و رشد جمعیت و رشد سواد ، وقتی به شماره کتاب های این کلاس نگاه می کنید ، در خوش بینانه ترین حالت ، می بینید که هزار دانه نوشته شده است. خوب ، هزار دانه به معنای این است که سایر شاعران نویسنده کتاب او را نمی خوانند ، چه رسد به بقیه مردم. حال اگر به سراغ کتاب های تاریخی ، اجتماعی و سیاسی و بقیه کتاب های تحلیلی و نظری برویم ، اوضاع فقط بدتر خواهد شد. در واقع ، مشکل اصلی ما این است که جریان تولید کتاب در کشور برعکس است. این به این معنی است که ناشران بیشتر از فروشندگان کتاب هستند! تعداد فروشندگان کتاب به ازای هر خواننده. چرا 10 هزار ناشر کتاب تولید می کنند ، و او 200 نفر را می خواند؟ “باید س askال شود که چرا ناشرانی که نسبت به ناشران واقعی کتابهایی تهیه می کنند که مشکلات مالی کمتری دارند یا در معرض ورشکستگی هستند.”

پگی مانند محمودی معتقد است که بسیاری از کتابهای موجود در بازار ، اگرچه به عنوان آثار مکتوب شناخته می شوند ، از همان قوانین قدیمی ادبیات شفاهی استفاده می کنند ، به این معنی که شما نیازی به خواندن کتاب ندارید ، و هنگامی که کسی خلاصه ای را برای شما مشخص کند ، شما باید مطالعه کنید ؛ هنگام نوشتن و نوشتن قوانین دیگر ؛ دستور زبان مبتنی بر درک از زبان نوشتن ، جزئیات غیرقابل تعریف ، وسعت دید ، تجربیات شخصی ، توانایی تبدیل آنها به یک موضوع کلی و غیره با این حال ، این س ofال که چرا ما حداقل تا حدی ، قبل از خواندن ، نمی توانستیم بنویسیم ، بی پاسخ مانده است. آل محمودی در این باره می گوید:

“اولین توانایی یک نویسنده قدرت تشخیص اوست ، اما ما به دلایل فرهنگی ، تاریخی و سیاسی به این مرحله نمی رسیم ؛ به جز نویسندگان برجسته ، که قابل بحث نیز است. نوشتن به معنای انتقال تجربه و تعمیم تجربه فرد است. حتی در یک کتاب نظری عمیق ، در پایان به موضوع نگاه خواهید کرد از از نگاه نویسنده. حال ، وقتی نویسنده ای نمی تواند راوی صادقی باشد یا نمی خواهد ، روند انتقال تجربه چگونه محقق می شود؟ اگر از مسافت کمی به موضوع نگاه کنیم ، می بینیم که بزرگترین سیاستمداران ، هنرمندان و شخصیت های برجسته تاریخ معاصر ما کمتر به چنین رویکردی علاقه نشان داده اند. ما ضبط نمی کنیم زیرا از محیط پیرامون خود می ترسیم و نه تنها ضبط نمی کنیم ، اما اگر فکر می کنیم ممکن است چیزی دیگران را زنده کند و در ما ایجاد کند ، آنرا از بین می بریم ، این به معنای اخلال در روند طبیعی انتقال تجربه یک نسل است. تجارب نسل دیگر که می تواند در نوشتن کتاب های مختلف در موارد مختلف مورد استفاده قرار گیرد رشته های علوم انسانی ، اما کجا؟ دفترچه یادداشت های یک وزیر ، رئیس جمهور و شخصیت برجسته ارتش یا هنر ما را از کجا می توانید پیدا کنید؟ هنگامی که چرچیل در آفریقا می جنگید ، او گزارشی را در اواسط جنگ و سواره نوشت و در همان زمان در مطبوعات وحشی منتشر شد تانیا ، اکنون یک قرن بعد ، مقالاتی را بر اساس آن می خوانیم ، می نویسیم و بحث می کنیم. ما چیزی نمی نویسیم ، حتی اگر نوشته شود ، آن را با ترس و لرز از بین می بریم. “با این حال ، بازار کتاب آنقدر اشباع شده است که در حال انفجار است ، که طبیعی نیست.”

صادقانه بگویم ، اگر از این مباحث نظری و اساسی فراتر برویم ، اوضاع چندان بد نیست و نشانه های زیادی وجود دارد که نشان می دهد جامعه ایران در مرحله گذار از دوران شفاهی به عصر کتاب مقدس است. وضعیتی که یکی از مهمترین نشانه ها استقبال از بازار غیررسمی کتاب است. بیگی می گوید: “خواندن کتاب و تمایل به نوشتن و ضبط به سرعت در حال رشد است.” در حالت اول ، می توان به بازار غیر رسمی کتاب اشاره کرد. از کتابخانه های زیرزمین و سایت های دانلود کتاب گرفته تا مراکز تبادل کتاب و فروشگاه های پر رونق. این استقبال که توسط یادداشت های میدانی نیز تأیید شده است ، نه تنها به دلیل مشکلات اقتصادی و گرانی کتاب است ، بلکه نشان می دهد خوانندگان حرفه ای غذای خود را حتی در بازار غیررسمی کتاب پیدا می کنند. “در مورد تمایل به نوشتن درباره فضای مجازی ، با تمام نقایص آن ، این نشان می دهد که جامعه ایران در تلاش کلی برای ثبت تجربیات روزمره حرکت کرده است ، که بسیار عالی است.”

اما چیزی مهم در کتاب و ارتباط ذاتی آن در این روزهای کرونا؛ مارشال مک لوهان ، فیلسوف ارتباطات ، رسانه ها را به سرد و گرم تقسیم کرد و کتاب را در بخش رسانه های داغ قرار داد. رسانه داغ رسانه ای است که به مخاطبان خود اجازه می دهد تا معنی را تصور کنند ، تصور کنند ، فکر کنند و در نهایت کامل کنند. در حالی که رسانه های سرد از جمله تلویزیون ، خودسرانه به مخاطبان خود دستور می دهند که سکوت کنند و فکر نکنند زیرا من به نمایندگی از شما فکر می کنم و صحبت می کنم! رسانه های سرد اعضای خانواده را دور هم جمع می کند اما ارتباط گرم آنها را انکار نمی کند. رسانه های گرم مانند کتاب ها به انزوا احتیاج دارند ، همچنین باعث بهبود روابط افراد می شوند. این کتاب آنچه را که کرونا انجام داد با ما انجام می دهد. این بیماری از نظر جسمی ما را از هم جدا کرد اما درک متقابل ما را نیز افزایش داد و در عین حال با خود ، دارایی ها ، نیازهای خود ، نیازها و کاستی های خود روبرو شدیم. آیا کرونا به تسریع انتقال جامعه ایران از دوران شفاهی به دوران نوشتاری کمک خواهد کرد؟

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا