کریم سنجابی، از اعلامیه ۳ امضایی تا بیانیه ۳ مادهای
در تاریخ 13 ژوئیه 1995 ، دقیقاً 26 سال پیش ، دکتر کریم سنجابی پس از فعالیت سیاسی در خارج از ایران درگذشت.
به گزارش دیباروز ، مهرداد خادر یادداشت خود را در ادامه داد عصر ایران وی نوشت: “اگرچه او در میان همراهان و وزرای دکتر محمد مصدق بود و سعی می کرد به آرمان های خود وفادار بماند ، اما در طول انقلاب 1978 او نمی توانست به عنوان یک رهبر ملی مستقل یا حتی در کنار امام خمینی (ره) بایستد و هست. اغراق نیست اگر بگویم که او رهبر شد انقلاب متاخر پس از تحت فشار قرار گرفتن هوش سیاسی استثنایی.
سنجاب آرزوی تصور یک مصدق دیگر را داشت و روزنامه ها در مورد دیدار او با امام خمینی در نوول-لوساتو ، پاریس ، عناوین خبری را نوشتند: “دیدار رهبران ملی و مذهبی” ، اما او نه مصدق بود و نه امام. این بدان معنا نیست که شما خود را معتبر می دانید. این بدان معناست که او آرزو داشت اینگونه دیده شود و نکرد.
در زندگی سیاسی دکتر کریم سنجابی – متولد 1283 در تابستان در محل قبیله سنجابی ، ابن سردار نصیر و نوه شیرخان سیمسیم مالکی ، شیخ قبیله سنجابی – نقل قول های بسیاری وجود دارد و آنها انجام می دهند مناسب مشاهده نیست.
اگرچه وی در زمان سلطنت خود از حامیان ، مشاوران و وزرای دکتر مصدق بود و پس از کودتای 19 اوت 1943 ، مدتی پنهان شد تا اینکه آبها از آسیا سرازیر شد ، اما از سال 1977 تا 1979 ، نکات مهمتری در می توان به زندگی او اشاره کرد:
1. هنگامی که جیمی کارتر با شعار “حقوق بشر” در ایالات متحده به قدرت رسید ، روشن بود که شاه مجبور شد حوزه سیاسی را باز کند و مجبور به پذیرش انتخابات شد ، ادامه 13 سال نخست وزیر امیر. روشن است که از عباس سال شده است. 13 سال نخست وزیری به این معنی بود که هیچ انتخابات پارلمانی و تشکیل دولت ها بر اساس کرسی های احزاب پیروز وجود ندارد و این امر در مورد هیچ حزبی نیز وجود داشت. درآمد غنی از نفت و برنامه هسته ای شاه را تحت فشار قرار داد و او رقابت رسمی بین احزاب را برچید و دولت را به یک حزب تبدیل کرد: حزب رستاخیز و در این فضا همه اوامر شاه را اجرا کردند. فرا گرفتن. اگرچه اوج موفقیت و پیشرفت صنعتی ایران در دهه 40 به لطف سیاست های دکتر علیخانی در وزارت اقتصاد و مجیدی در برنامه منحصر به فرد و اجرای دکتر رضا ، با انفجار درآمدهای نفتی در اوایل دهه 50 لازم بود. قرن گذشته با گشودن حوزه سیاسی ، دولت راه دیگری را در پیش گرفت ، خود را از نظر سیاستمداران و تولیدات صنعتی غیرضروری دانست ، درهای واردات و مصرف را گشود ، فضایی را برای تکنوکراتها باز گذاشت و در همان زمان ساواک دشوارتر شد و فضای سیاسی بسته تر
تأخیر کارتر در اعزام سفیر جدید آمریکا به ایران نشانه روشنی از نارضایتی تیم جدید کاخ سفید از سرکوب مداوم در ایران و نگرانی از جنبش کمونیستی در ایران و انشعاب آن به سمت اتحاد جماهیر شوروی بود. در این فضای جدید کریم سنجابی ، داریوش فروهر و شاپور بختیار نامه ای به شاه نوشتند و دلیل خطاب به وی را اینگونه بیان کردند:
وی افزود: “در مقامات دولتی ، پارلمانی و قضایی ، کسی را نمی شناسیم که تصمیم ، مسئولیت و وظیفه ای غیر از اجرای دستورات سلطنتی داشته باشد.”
تنها راه در این پیام به شرح زیر بود: “پیروی مطلق از اصول مشروطیت ، احیای حقوق ملت ، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر ، انصراف از اتحادیه متحد ، آزادی مطبوعات زندانیان و تبعیدیان سیاسی و استقرار دولت “رای اکثریت نمایندگان منتخب ملت”.
با این حال ، شاه نسبت به این نامه بدبین بود و آن را تکرار جان اف خواند. کندی تا اوایل دهه چهل امینی را به من تحمیل کند. زیرا بعد از 16 سال او خود را باتجربه تر ، کشور ثروتمندتر ، کارتر کمتر از کندی با نفوذ دانست و از همه مهمتر ، او به نام مصدق حساس بود و از اینکه سه نفر مصدق چنین تصوری داشتند ناراحت بود ؛ با این حال ، در غیاب آئین های کمتر شناخته شده ، او بعداً برتری یافت و با فعالیت مسلحانه ، گروه ها تنها گزینه برای او بودند.
البته به نظر می رسد که او با این تغییر موافقت کرده است ، اما یک تکنوکرات غیر سیاسی – جمشید آموزگار – را به عنوان نخست وزیر منصوب کرد. در همان زمان ، رهبران ملی خواهان انتخابات آزاد پارلمانی و تشکیل دولت بودند. بسیاری معتقدند که اگر شاه به سه امضا توجه کند ، سرنوشت دیگری برای او رقم خواهد خورد. از قضا ، یک سال و نیم بعد ، شخص شاه نزد دو امضاکننده یکسان – سنجابی و بختیار – رفت تا دولت تشکیل دهد. یکی از آنها (سنجابی) گفت که خیلی دیر است ، کار تمام شد و دیگری – بختیار – دنکیشوتفر موافقت کرد.
دکتر سنجابی در خاطرات خود (امیدها و ناامیدی ها ، ص 282) ، انفجار همزمان بمب در خانه خود و داریوش فروهر و بازرگان را پاسخی عملی به همان پیام دانست. البته بازارکان نامه را امضا نکرد و در نهضت آزادی کار می کرد ، اما گفته شد که با وی مشورت شده است.
2 در پاییز سال 1978 ، دکتر سنجابی به کنفرانس بین المللی سوسیالیست ها در کانادا دعوت شد و قرار بود پس از وقفه ای به فرانسه برود. البته مشخص نبود كه چه شباهت هايي بين جبهه ملي و سوسياليست ها وجود دارد ، اما هنگامي كه به پاريس رسيد ، از فرصت استفاده كرد و با امام خميني ملاقات كرد و جنبش خود را به عنوان يك رهبر ملي نشان داد. سنجابی همچنین با بازرگان که سه سال از وی بزرگتر بود و دو سال از آیت الله خمینی کوچکتر بود ، یک رقابت پنهانی داشت. وی در مصاحبه با امام اظهار داشت که جبهه ملی دیگر کار در چارچوب سلطنت را مانند گذشته نمی داند و بخشی از جنبش ملی است. امام از او خواست كه موارد را بنويسد تا بتوانند بخوانند و بنويسند و او به هتل رفت. روز بعد ، امام دکتر سنجابی پرسید: آیا این حرکت فقط ملی گرایی ملی است یا اسلامی؟ رهبر جبهه ملی تحت تأثیر کاریزمای خارق العاده رهبری که شاه را منحل می کرد ، پاسخ داد: ملی گرای – اسلامگرا. امام می خواست از کلمه “اسلامگرا” استفاده کند و نتیجه آن اعلام سه ماده جبهه ملی ایران بود که با عبارت “بسم الله” آغاز شد و علاوه بر تاریخ شمسی ، تاریخ قمری ذکر شد و اعلامیه مورد تأیید “عالی ترین مرجع شیعه در جهان” آیت الله العظمی خمینی:
ماده 1: سلطنت کنونی در ایران با نقض مداوم قانون اساسی ، اعمال سرکوب ، تشویق فساد و تسلیم در برابر سیاست های خارجی فاقد پایه قانونی و شرعی است.
ماده 2: جنبش ملی اسلامی ایران نمی تواند با هرگونه تشکیل دولت موافقت کند حتی اگر سلطنت نامشروع باقی بماند.
ماده 3: سیستم دولت ملی ایران بر اساس اصول اسلام ، دموکراسی و استقلال با مراجعه به افکار عمومی تعیین می شود.
سنجاب که کلمات “اسلام” و “اسلامگرا” را به تأیید امام خمینی (ره) افزود ، عملاً ماهیت دینی انقلاب را تأیید کرد و وسیله تعجب و تمسخر دوستانش در تهران را فراهم کرد. بعداً ، هنگامی که سلطنت طلبان و شاپور بختیار کریم سنجابی را متهم کردند ، طرفداران جبهه ملی به او یادآوری کردند که شاپور بختیار ، به عنوان نخست وزیر ، تأیید کرد: “طبق اصول و آموزه های والای اسلام ، او کشور را به یک رژیم آزاد سوق می دهد. بهمن نامه ماه به رهبر فقید انقلاب به شرح زیر آغاز می شود: “حضور مقدس آن رهبر بزرگ معنوی” ، در حالی که بختیار با بازگشت سنجابی به مفاد بیانیه اعتراض نکرد.
هنگام بازگشت به تهران ، رئیس شورای ملی جبهه ملی برای توضیح این سه مقاله ، همراه با داریوش فروهر ، در خانه خود كنفرانس مطبوعاتی برگزار كرد ، اما آنها مدت كوتاهی به دلیل امضای بیانیه ای علیه سلطنت دستگیر شدند.
با این حال ، شاه بعداً او را به دفتر خود احضار کرد تا به عنوان نیرویی مورد قبول جناحهای مختلف نخست وزیر پذیرفته شود. اکنون دیگر نمی توانست چنین کاری را انجام دهد زیرا رهبری امام و اسلامی بودن نهضت را پذیرفت و احتمالاً سنجابی در قلب خود گفت که شما باید پس از 12 ژوئن 1977 و نامه با سه امضا این کار را می کردید. ، نه در نوامبر 1978 و پس از اعلام سه مقاله.
جلسه تشکیل شد و در ابتدا پادشاه عمداً و برخلاف عادت پشت میز ایستاده بود ، به طوری که اجازه نداشت دست او را ببوسد یا آن را نبوسد و آنها فقط دست دادند. شرح السنجابی از آن جلسه در نوامبر 1978 به شرح زیر بود:
“در سوابق کینگ من ، علیرغم حضور وی ، هیچ اقدامی احتمالی فکر نکرده ام. به همین دلیل به او گفتم که ، به نظر من ، اولین کاری که شما باید در این زمینه انجام دهید این است که اعلیحضرت کشور را به خاطر من صحبت کردم ، من در این باره توضیح دادم و گفتم که در غیاب اعلیحضرت یک شورا باید با تأیید و حمایت روحانیون ، رهبران ملی و پذیرفته شده عمومی تأسیس شود ، و سپس ما باید اقدامات اساسی ، اصول و خلاصه ای از آنها را در یک نامه انجام دهیم. خدمات شما اخیراً ارسال شده است.
پادشاه در آن زمان بود ، به هر روشی که بود ، یا خلق و خوی او را اجازه داده بود یا از خارج به اندازه کافی تقویت شده بود – یا در هر دعوت که از من می کرد نوعی گفتن بود که حاضر نیست مسئولیت را بپذیرد – او به من گفت: نه ، او هیچ یک از پیشنهادات شما را قبول نمی کند. من نمی توانم کشور را ترک کنم و نمی کنم. چون اگر من ایران را ترک کنم ارتش آرام نخواهد شد ، فقط من می توانم ارتش را آرام نگه دارم و ممکن است به هیچ وجه کشور را ترک نکنم. من هم به تخته احتیاج ندارم. همه کارهای لازم را خودم انجام خواهم داد و در موارد مختلف به صورت جداگانه یا در هیئت امور ملی با افراد واجد شرایط مشورت خواهم کرد.
من گفتم قدرت به عهده اعلیحضرت است ، در این صورت من از مسئولیت خلاص می شوم. این مذاکرات نیم ساعت یا شاید کمتر طول کشید و پس از آن سکوت کردم. یک بار دیگر شاه گفت خوب! آیا شما چیز دیگری دارید؟ به او گفتم: این همان چیزی است که من گفتم و باز هم خواهم گفت که بنیان سلطنت و دولت در خطر است. – (امیدها و ناامیدی ها ، ص 309)
3. در روز بازگشت امام خمینی (ره) به ایران ، در تاریخ 3 فوریه 1979 ، کریم سنجابی به فرودگاه مهرآباد رفت و انتظار ملاقات رهبر معظم انقلاب با وی در حضور داریوش فروهر را داشت. امام اما فروهر را فرستاد تا به سران ارتش پیامی برساند ، بنابراین او زودتر از بقیه فرودگاه را ترک کرد و جلسه ای بین امام خمینی و سنجابی در مهرآباد برگزار نشد.
4- با پیروزی انقلاب اسلامی ، کریم سنجابی انتظار داشت که جایگاه ویژه ای کسب کند. هم به دلیل اعلام سه ماده پاریس و هم اخراج شاپور بختیار از جبهه ملی پس از پذیرش پست نخست وزیری. به دلیل بیماری چند روز به اروپا رفت و وقتی برگشت دید که از قدرتهای دینی برتری دارد و در عین حال امام را مثبت می دانست. دولت موقت به او وزارت دادگستری را پیشنهاد داد و وی وزارت امور خارجه را ترجیح داد و اولین وزیر خارجه ایران شد. وزیر فرهنگ ، دکتر مصدق ، که پیشنهاد شاه را به عنوان نخست وزیر در نوامبر 1978 رد کرد ، اکنون وزیر خارجه دولت موقت انقلاب اسلامی در مارس 1978 است (جمهوری اسلامی هنوز به طور رسمی تشکیل نشده است).
اما خیلی زود ، به دلیل یکی از معاونان خود – احمد سلامتیان – با بازرگان اختلاف پیدا کرد و در واقع ، مشاجره قدیمی برطرف شد. برخی نوشتند که دلیل این اختلاف حضور دکتر شهریار روحانی ، داماد جوان دکتر یزدی در سفارت ایران در واشنگتن بود ، اما دکتر یزدی این ادعا را نادرست دانست و دلیل اصلی آن را در نظر گرفت . حضور سلاماتیان. با این حال ، سنجابی خیلی زود فهمید که در دولت جدید ، حتی اگر این یک برکت برای ملیت ها باشد ، شامل ملی گرایان مذهبی است ، نه ملیت هایی مثل خودش ، و او استعفا داد. اما امام از او خواست که منتظر همه پرسی جمهوری اسلامی باشد ، بنابراین این کار را کرد و پس از همه پرسی کناره گیری کرد و دیگر نمی توانست نقش فعالی داشته باشد.
سرنوشت تلخی برای ال سنجابی ، اما در بحبوحه درگیری های حزب جمهوری اسلامی با رئیس جمهور اول ، اعلام جبهه ملی علیه پیش نویس قانون مجازات در ژوئن 1981 و موضع صریح امام ، اعتراضات در میدان فردوسی را بهم پیوند داد با شعاری علیه بنی صدر و پشتیبانی از جبهه ملی و سنجابی .. از بنی صدر تا دوست عمه خرس.
نگاهی به وقایع آن سالها نشان می دهد که کریم سنجابی با آشنایی ، روابط سیاسی ، دانش حقوقی و تجربیات گسترده در دولت دکتر مصدق ، نمی تواند قدم مستقلی بردارد.
در پاییز 1957 ، او می خواست به عنوان یک رهبر ملی که با رهبر مذهبی ملاقات کرده و با او توافق کرده بود ، برگردد تا از شاه بهره ببرد و مرکز را به او بسپارد ، اما او از هویت دینی امام خمینی (ره) و رهبری او حمایت کرد و امکان برنامه ریزی مستقل را از دست داد.
در زمستان سال 57 به فرودگاه مهرآباد رفت تا ملاقات خود را با امام خمینی (ره) جداگانه ثبت کند و شاید قرعه نخست وزیر دولت موقت انقلاب و سپس رئیس جمهور به نام وی ثبت شود ، اما این اتفاق افتاد اتفاق نمی افتد. اتفاق بیفتد یا رخ دهد.
وی به دولت پیوست و معتقد بود که در اختلافات بین وی و بازرگان مورد پسند وی قرار خواهد گرفت ، اما در بهار سال 1958 او فقط نقشی در انجام همه پرسی داشت ، همه پرسی برگزار شد و وزیر خارجه ایران مهمترین گزینه برای شاه برای پست نخست وزیری قبل از سقوط و دبیرکل جبهه ملی که ایالات متحده به آن اعتماد داشت ، ایالات متحده جایی برای جنجال برای آمریکایی ها باقی نگذاشت.
برخی معتقدند که دکتر سنجابی و حتی مهندس بازرگان تصور اشتباهی از امام خمینی (ره) داشتند و فکر می کردند گندیور کنار می رود و آنها می توانند نهرو ایران باشند.
“شاید آنها در مورد اطرافیان معنوی امام بیش از حد ساده انگار بودند و نقش شخصیت هایی مانند آیت الله مطهری و آیت الله بهشتی را نادیده می گرفتند و در اختلافات داخلی درگیر می شدند تا جایی که چشم باز می کردند و می دیدند این میدان در دست مذهبیان است. نیروها “
انتهای پیام