«کسی باور نمیکرد پسرم ایرانی نباشد»
چند سال پیش در سفر به قم ، همه بسیجیان مدینه منوره که شهید مهدی صبری را می شناختند گفتند که هیچ تفاوتی بین مهدی و بسیج ایرانی وجود ندارد. حتی یکی از آنها گفت بعد از شهادت مهدی ، من حتی نمی دانستم که او اصالت افغانی دارد. او چنان در فرهنگ بسیج غوطه ور بود که همه کسانی که او را می دیدند معتقد بودند که وی از کودکی در پایگاه بسیج بزرگ شده است.
به گزارش دیباروز ، روزنامه “جوان” نوشت: شهید بسیجی مهدی صبری یکی از رزمندگان فاطمیون لشکر بود که داوطلبانه در دفاع از حرم شرکت کرد و سرانجام در تاریخ 9 اسفند 1388 در حالی که فرمانده نیروهای ویژه حضرت علی اکبر بود به شهادت رسید. او مسئول بود.
متن زیر از گفتگوی ما با حجت الاسلام غلام ردا صابری ، پدر شهید گرفته شده است که به شما تقدیم می کنیم.
شبیه بسیجیان
این واقعیت که گفته می شود مهدی در زمان جنگ بسیار شبیه بسیج است ، در تربیت خانوادگی وی ریشه دارد. پسرم عاشق شهدای دفاع مقدس بود. ما یک خانواده مجاهد و مبارز داشتیم. پدرم مرحوم سرفر صابری اندکی بعد به ایران آمد و آنها با برادرم به جبهه رفتند. اعتقاد بر این بود که کمک به رژیم اسلامی به اسلام کمک می کند. من در آن زمان دانشجو بودم و نمی توانستم به جبهه بروم ، اما پس از پایان دفاع مقدس ، به افغانستان بازگشتم و در جهاد علیه دولت کمونیستی نجیب الله شرکت کردم. بانوی من ، برادرم سید محسن که عموی مهدی شد ، رزمنده و جانباز دفاع مقدس بود و پدر همسرش نیز در جبهه به شهادت رسید ، بنابراین از آنجا که مهدی خود را می شناخت ، پر از رزمندگان دفاع مقدس و علاقه ذاتی اش به جذب شهید بود و در آن زمان آنها به رزمندگان تبدیل شدند.
فعالیت بسیج
پسرم از نوجوانی بسیجی بوده است. در مسجد مصطفی در محله ما ، او به عنوان یک فعال فعالیت می کرد. آنها با دوستانش مراسم یادبودی را برای شهدا برگزار می کردند یا در مواردی ایستگاه صلواتی را برپا می داشتند و کارهای فرهنگی انجام می دادند. پس از آن ، مهدی مسئولیت فرهنگی مقر فدراسیون در قم را بر عهده گرفت و فعالیت های خود را تا دانشگاه ادامه داد. پسرم در حال تحصیل در زمین شناسی کاربردی در دانشگاه پیام نور بود که پرونده سوریه پیش آمد. فکر می کنم این آخرین سال دانشگاه بود که رفت و به شهادت رسید. چند نفر از همکاران دانشگاهی من گفتند روحیه مهدی همان بسیج است و ما معتقد نیستیم که او ایرانی نیست.
بزرگداشت شهدا
مهدی واقعاً مطالعات خوبی درباره شهدا و دوران دفاع مقدس داشت. وی بسیاری از شهدای جنگ تحمیلی را شناخت و شناخت. شهید باکری از شهدایی بود که مهدی به آن علاقه داشت یا شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (علیه السلام) در قم ، وی از شهدایی بود که مهدی برای مزارش به آنجا می رفت و زندگی خود را می آموخت. به طور کلی پسرم عاشق زیارت شهدای گلزار بود و با آنها وقت می گذراند! برای درک روح مهدی ، همانطور که اشاره کردم ، کودک بسیجی حزب الله را در ذهن خود تصور کنید. در میان آن جوانانی که با طبقه شهدا و ایثارگران آشنا بودند ، مهدی چنین روحی داشت.
شهادت در سوریه
با این روحیه مهدی ، وقتی پرونده دفاع از حرم ظاهر شد ، دریغ نکرد و برای ارسال آن ثبت نام کرد. او برای اولین بار در سپتامبر 1993 رفت ، سه چهار ماه در آنجا ماند و سپس بازگشت. فقط چند روز باقی مانده بود و بار دوم که او رفت ، پس از یک ماه و ده روز کشته شد. آنها در آنجا با شهید صدرزاده دوستی های زیادی داشتند. صدرزاده نیز بسیجی بود. بسیجیان برای دفاع از حرم به جبهه رفتند و هر دو چند ماه بعد به شهادت رسیدند. المهدی در تاریخ 30 مارس 1993 در سوریه به شهادت رسید. پیکر وی در یازدهم و در روز سیزدهم اسفند به خاک سپرده شد. در حالی که او فقط چند روز پیش وصیت نامه خود را نوشته بود. مصطفی صدرزاده پس از مرگ او اغلب به ما سر می زد. هر وقت به ایران می آمد با ما تماس می گرفت و به خانه ما می آمد. رنگ و بوی پسرم را حس می کردم. هر دو مانند برادر بودند و قول دادند در آن دنیا برای یکدیگر شفاعت کنند. طولی نکشید که مصطفی صدرزاده در اول آبان 94 به شهادت رسید تا به دوستش مهدی صبری ملحق شود.
انتهای پیام