در سوگ آیت الله حاج سید مهدی روحانی
اما هنگام تصادف (مینا) و ناپدید شدن فرزندش چه لحظات سخت و دشواری را پشت سر گذاشت. من در کنارش بودم و هر لحظه خبر می آمد و آن لحظات چقدر سخت بود. وقتی خبر شهادت این کودک را شنید ، به ناحق گریه کرد و با شکر خدا زبان باز کرد.
و وقتی بر پیکر فرزند شهیدش در صحن حضرت اباعبدالله علیه السلام در کربلا نماز می خواند ، احساس کردم روحش از بدنش خالی می شود ، اما او از پدر بزرگ خود ، شاهزاده شهدا ، پیروی کرد. ، در حالی که پای او غمگین بود. او با چشمانی اشکبار نماز خواند و ما با دو اشک پشت سر او گریه کردیم.
و از آن زمان ، با سپردن پیکر فرزند شهیدش به سرزمین دره صلح ، که او را در سرزمین عشق و شور حماسی و سرزمین قلبها در پناه امیر المعظم قرار داد. منین و اجداد پاک او در خود احساس آرامش کردند و لبهای خود را باز نمی کنند مگر با ستایش خدا.
و امروز که ناگهان قلب ما از پرواز روح وسیع او و آسمانش پر از کفر شد ، او به نیاکان پاک خود ، پروردگار رحمان ، شتافت تا در آستانه بهشت به فرزند شهیدش سلام برساند.
بله ، او برای پرواز و آسمانی شدن لحظه ای تردید نکرد و همه این جریان و رویداد چند دقیقه بیشتر دوام نیاورد ، هنگامی که نقاب را باز کرد و بقیه جهان را بر جهان فانی ترجیح داد.
بله ، او به سوی خداوند مهربان صعود کرد و من شک ندارم که او زندگی خوب خود را پس از هفتاد و پنج سال زندگی پاک و تابناک در جهان فانی آغاز کرد.
امروز ، من نیم قرن را به یاد او سپری کردم. خدا می داند که من چیزی جز خوب نمی دانم. درود بر او.