عمومی

ماجرای ۱۷ بار خودکشی یک قاتل!

از رفتارهای “جاهلانه” لذت بردم. من از نوجوانی به یک “دوست آزاد” تبدیل شدم و شروع به نوشیدن و سیگار کشیدن کردم. بسیاری از افراد محلی ترسناک بودند و مرا آماده می کردند تا اینکه من پا به خانه یکی از دوستانم گذاشتم …

به گزارش دیباروز ، روزنامه خراسان همچنین نوشت: “این سخنان را مردی 40 ساله ، اواخر بهمن ماه سال گذشته ، در یک درگیری وحشتناک و مصرف قرص های متادون بیشتر از پدرش ، چاقو را بر زبان آورد. دو برادر.” به منظور محافظت از پدرش ، آنها تلاش کردند تا او را از این رفتار خطرناک باز دارند ، زیرا او به شدت زخمی شده بود.

در همین حال ، برادر کوچکتر که از پایش خونریزی می کرد ، در مرکز پزشکی قاسم آباد مشهد درگذشت و بدین ترتیب پرونده های جنایی به دلیل قتل عمدی در دفتر قاضی ویژه قرار گرفت.

در تحقیقات اولیه مشخص شد علی (مرد 40 ساله) که گذشته ای تلخ نیز داشت ، از روی طمع توسط برادر بی گناه خود با ضربات چاقو کشته شد و جوان 25 ساله فقط برای جلوگیری از رفتار وحشتناک برادرش کشته شد و از پدرش حمایت کنید .. این واقعه باعث تأسف شده است.

به دستور مقام قضایی ، متهم این پرونده جنایی که در محل جنایت دستگیر شد ، پس از انتقال به اداره جنایی خراسان رضوی آقایی اعتراف کرد و جزئیات قتل خواهر و برادران را به دلیل چندین نفر توضیح داد. قرص متادون. سپس ، در گفتگو با ما ، داستان تلخ خود را برای ما تعریف کرد.

اسم شما چیست و چند سال دارید؟

من “علی” هستم و 40 ساله ام.

تا ترم چند درس خوانده اید؟

کلاس سوم آمادگی.

چرا تحصیلات خود را کامل نکردید؟

دیگه مشکلی نداری! بیشتر به ورزش علاقه داشتم ، حتی اگر مدتی شبانه مشغول مطالعه بودم اما فایده ای نداشت.

در کدام مناطق ورزش می کردید؟

کشتی و تکواندو.

پس چرا دوام نیاورد؟

چون معتاد شدم و همه چیز را رها کردم!

دوران کودکی و نوجوانی خود را چگونه گذراندید؟

ما آن زمان در تربت جام زندگی می کردیم و پدرم در ارتباط بود. بعضی اوقات با پدرم می رفتم تا کابلهای تلفن را که راهی روستاها هستم بررسی کنم. یادم می آید وقتی هفت هشت ساله بودم ، برای گرفتن کابل که یک افسر ارتباطات دیدم ، روی تیر رفتم و 45 عیدی به من داد. کار او چنان بر روح من تأثیر گذاشت که هنوز آن خاطره را به یاد دارم!

بعد از ترك مدرسه چه كرديد؟

در ابتدا به باشگاه کشتی رفتم و از پله ها به کشتی گیران نگاه کردم. بعد خودم ورزشکار شدم اما از آن زمان کار کردم و با پدرم کار کردم!

چگونه “دوست” شدی؟

من از نوجوانی بازی را شروع کردم. در آن زمان در یکی از باغ های تربت جام سکوهایی برای تفریح ​​و استراحت خانواده ها ساخته شد. من هم با دوستانم روی این سکوها نشسته بودم و در تاریکی شب سیگار می کشیدم یا می نوشیدم! آن روزها یک موتور سیکلت “تریل” داشتم و یک چرخ در خیابان می چرخیدم!

پس آدم بدی بودی؟

من رفتارهای جاهلانه را دوست داشتم و از آنها لذت می بردم. در تربت جام بسیاری از مردم روی من حساب می کردند و من شرایطی را که به آن افتخار می کنید دوست داشتم!

چه کسی برای اولین بار سیگار را به شما معرفی کرد؟

یکی از دوستانم با هم به همان پارک می رفتند! وقتی دو بسته سیگار گرفتم ، با مشت به چمن ها زدم و گفتم: “تو اولین سیگارم را به من دادی!”

گناهان شما از چه زمانی آغاز شد؟

از نوجوانی شروع شد ، اما وقتی 17-18 ساله بودم و در جوانی به دنبال هیجان بودم ، از خانه یکی از دوستانم بیرون آمدم و از آنجا تخلفاتم شدت گرفت.

چگونه با همسرتان آشنا شدید؟

حدود 15 سال پیش ، من با برادرانم برای فعالیت های استخراج گاز به زاهدان و بیرجند می رفتیم که از طریق یکی از بستگانم با همسرم آشنا شدم. من چندین بار به مدرسه او رفتم و او را دیدم ، اما بعد این رابطه و علاقه کم کم شکل گرفت و پس از شش ماه از این آشنایی ، ما ازدواج کردیم.

آیا بچه دارید؟

آره

هنوز با همسرت زندگی می کنی؟

نه او حدود هفت سال پیش از هم جدا شد و سرنوشت خود را دنبال کرد.

چرا؟

به خاطر اعتیاد من! در حقیقت ، بدبختی من از خانه تنها دوست من بود ، زیرا من در آنجا شروع به مصرف مواد کردم ، اما بعد از ازدواجم به شیشه و کریستال روی آوردم و روزهایم سیاه شد!

تو هرگز نرفتی؟

چرا! من سال 1990 را تا اواخر سال 1992 ترک کردم ، اما دوباره احساس وسوسه کردم و نتوانستم با این خلوص ادامه دهم!

آیا شما یک نفره هستید؟

آره وقتی نامزد شدم سربازی کردی. آموزشم را در چوب گذراندم و بقیه خدمتم را در مشهد گذراندم! البته در آن زمان من یک همکار از تاپاس داشتم و مخفیانه با او مواد مخدر می کشیدم!

چرا از این همه شر لذت می برید؟

چون افتخار کردم! در سال 1984 ، وقتی به صحنه ای از تربت جام رسیدیم ، من اولین نفری بودم که مشغول پاکسازی بودم ، اما به دلیل این غرور و صراحت ، غالباً با دیگران بحث می کردم.

الان همسرت ازدواج کرده؟

نه در سال 1992 که ما از هم جدا شدیم ، او نیز موافقت کرد که حضانت فرزند من را داشته باشد! با این حال ، گاهی اوقات کودکم مرا می فرستد و مقداری پول به من می دهد! در واقع ، ما هنوز کاملاً جدا نیستیم.

چرا وقتی چنین همسر نازنینی داشتی او را تا مرز جدایی سوق دادی؟

فقط به خاطر همین اعتیاد! همسرم اصرار داشت مواد را ترک کنم. من همچنین بارها سعی کرده ام دیگر از آن استفاده نکنم ، اما فرد معتاد فقط صحبت می کند زیرا احساس کردم خیلی زود وسوسه می شوم … قیمت پایین. من هرگز به چشمان گریان همسرم توجه نکردم. من حتی موتورم را فروختم و پول دود کردم.

چرا پدرت را اذیت کردی؟

مواد مخدر ذهنم را خراب کرد. دست من نبود من همیشه چند روز قبل از پایان ماه منتظر پرداخت مستمری پدرم بودم. او سعی کرد کمی پول برای خرید قرص متادون به من بدهد تا همه آنها را یک باره مصرف نکنم. من هم عصبانی شدم و خط و نشان کشیدم. معتاد شده بودم هیچ چیزی متوجه نشدم!

الان پشیمون شدی؟

خیلی! وجدانم آنقدر احساس درد می کند که نمی توانم راحت بخوابم. از تعداد روزهای وحشتناک و تلخی که برای این دارو گذرانده ام پشیمانم و اکنون دستانم به خون برادرم آغشته است. چگونه می توانم از عذاب وجدان رنج نبرم و از این واقعه وحشتناک پشیمان شوم؟

این وضعیت ناگوار را کی مقصر می دانید؟

فقط من! هیچ کس اصرار نکرد که من راه اشتباه را انتخاب کردم!

چگونه هزینه مواد را پرداخت کردید؟

اطرافیانم به من کمک کردند. حتی گاهی اوقات یکی از اعضای خانواده اش که در اروپا زندگی می کرد فقط با یک تماس به من پول نقد می داد و من فقط آن پول را صرف خرید مواد مخدر می کردم. من اخیراً قرص های زیادی مصرف کرده ام و این اتفاق وحشتناک رخ داده است.

آیا تا به حال از این نوع زندگی خسته شده اید؟

چرا! بارها تصمیم گرفتم خودم را از این وضعیت اسفبار رها کنم و تاکنون 17 بار خودکشی کرده ام! شما بیش از حد قرص های قاتل خوردید! دستم را با تیغ زدم! اما من هنوز زنده ام! واقعاً خیلی جرات نداشتم! سه سال پیش چند قرص متادون به سبک قدیمی برای خودکشی خوردم و جلوی یک قصاب افتادم! من از قصاب خواستم کلید موتور را به خانواده ام بدهد! حالم خوب نبود و حالت تهوع داشتم! وقتی قصاب تماس گرفت ، امدادگران من را به بیمارستان امام رضا (علیه السلام) بردند ، اما من که مدتی در کما بودم ، دوباره از مرگ نجات یافتم! آن روز که خودکشی کرد در خانه با هم دعوا کردیم! من آن روز را نجات دادم ، اما اکنون طاقت کشتن خواهر و برادر را ندارم! زندگی من و خانواده ام فقط توسط مواد مخدر خراب شده است!

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا