نکاتی درباره این روزهای ما و ماجرای اوکراین
بالاخره همه ما خودمان را ایرانی می دانیم که مجبور به اظهار نظر هستیم. این فقط یک بیانیه تحلیلی و علمی نیست. به نظر می رسد آنها اسلحه را پشت گردن ما گذاشته اند تا موضع خود را آشکارا بیان کنیم و در یک طرف مبارزه بایستیم. ما چیزی به نام بی طرف و نظاره گر نداریم. هیچکس حوصله شنیدن تحلیل و انتقاد و این حرف ها را ندارد. با این حال معتقدم برای فرار از این ابتذال فراگیر و تسلیم تفرقههای مضحک که فقط روح و روان انسان را فرسایش میدهد، چارهای جز این نداریم که هر چقدر هم که سر و صدا داشته باشیم، با هر عزم خود استقامت کنیم. او برای همان حضار کوچکی که گوش هایشان سر و صدا را نمی شنید صحبت کرد. به امید اینکه: یک شمع صد شمع از این حوض به شما بدهد.
نه شرق و نه غرب یک شعار نیست، بلکه برخلاف آنچه برخی معتقدند، صرفاً یک نشان تزئینی یک وزارتخانه نیست. شعاری است که اساس ایده را تشکیل می دهد و ما زیر این شعار اساس سبک زندگی را می گذاریم. اساساً همه انقلاب ها با استقلال و آزادی شکل می گیرند. استقلال و آزادی چنان به هم گره خورده اند که نمی توان آنها را از هم جدا کرد. در استقلال می توان آزادانه زندگی کرد و در پرتو آزادی می توان استقلال خود را حفظ کرد. زمانی که انقلاب کوبا پیروز شد، با همان ادعای استقلال و نافرمانی از قدرت های بزرگ، توانست توده های مردم را به سوی خود جلب کند و اگر وسوسه دولت وقت ایالات متحده نبود، تحریک کننده بود. تبعیدیان کوبا علیه آن. ریش شورش کرد و رسوایی بزرگی به نام خلیج خوک ها به وجود آورد، رهبران آن جزیره کوچک ممکن است مجبور نشده باشند که اتحاد جماهیر شوروی را مغموم کنند. حتی اگر آن روزها دلشان به شوروی می افتاد، از ترس مردم ابراز نمی کردند، اما آمریکایی ها آنقدر بهانه به آنها می دادند که هیچکس آنها را به خاطر شرق شناسی شان سرزنش نمی کرد. نه شرق و نه غرب، در کشور ما نیز به موفقیت های عمومی دست یافت. هنوز هستند کسانی که این شعار را در دل دارند و آن را از مهمترین ارزش های انقلاب می دانند. اما بد نیست دقیقا بدانیم که نه شرق و نه غرب به چه معنا بوده و یا در زمان پیشنهاد چه معنایی داشته است. اولاً نباید فراموش کرد که با وجود این همه چپ گرایی روشنفکران ما و حزب اللهی، این انقلاب همیشه پسوند اسلامی دارد. و همین پسوند به این معناست که ما با نظام سرمایه داری و همچنین با قطب مقابل یعنی نظام کمونیستی مشکل داریم. حتی برخی از نظریه پردازان انقلاب صراحتا می گفتند که اگر با برخی چپ ها صحبت کنیم، این صحبت ها فقط در مرحله نفی نظام سرمایه داری است و بنابراین ما با این گروه کاری نداریم. یعنی ممکن است کمی نسبت به بخش منفی گفتمان چپ دلسوز باشیم، اما اضطرار، طرز فکر خودمان را داریم و آنطور که این گروه هستند پیش نخواهیم رفت. وقتی به غرب نه گفتیم، در واقع این غرب فقط یک غرب جغرافیایی نبود. حتی غرب اقتصادی هم وجود نداشت. غرب سیاسی بود. این غرب بود که مدعی سلطه بر جهان بود و می خواست سبک زندگی را به جهان تحمیل کند. بدیهی است که منظور ما غرب آمریکاست. وقتی می گوییم تهاجم فرهنگی غرب، منظور فرهنگ آمریکاست. فرهنگی مبتنی بر مصرف. ممکن است بسیاری از کشورهای غربی در این زمینه با ما همدل باشند و نخواهند تحت سلطه فرهنگی آمریکایی ها باشند. از طرفی وقتی گفتیم شرق، منظورمان شرق جغرافیایی و اقتصادی نبود. ما با شوروی مشکل خاصی داشتیم و در واقع کمونیسم و امپریالیسم روسیه را دو روی یک سکه می دیدیم. آن روزها ما شیفته ژاپنی ها بودیم. سریالهای ژاپنی و فیلمهای سینمایی از محصولات فرهنگی عمده مصرفکننده بودهاند. حتی بچه های ما هم بیشتر از هر چیز کارتون ژاپنی دیده اند. سیاستمداران ما از ژاپن اسلامی می گفتند و امیدوار بودند که روزی راه مردم ژاپن را ادامه دهیم. یک کشور توسعه یافته اما سازمان یافته و اخلاقی، نه مانند آمریکایی ها، یک کشور توسعه یافته مبتذل که رابطه جنسی و خشونت را از طریق رسانه های خود ترویج می کند و ریشه های اخلاق و انسانیت را ریشه کن می کند. در واقع ما تحت لوای نه شرقی و نه غربی قرار نبودیم تسلیم کارت هیچ ابرقدرتی شویم. هم با شرق و هم با غرب رابطه داشته باشیم، اما نه با صاحبان طلا و در میان نفاق.
یکی به نام دفاع از دموکراسی و حقوق بشر مورد آزار و اذیت قرار می گیرد و دیگری به نام ترویج برابری و عدالت. می خواستیم به هر دو نه بگوییم. اینکه چگونه چنین فکری ممکن بود، بحث دیگری است، اما این آرزوی شکوهمند بود که در برابر غول های جهان، مستقل باشیم و سر فرود نیاوردیم. حالا بعد از این همه سال می توان گفت اشتباه کردیم و خیلی کامل بودیم. یا میتوانیم بگوییم میخواستیم اینطور باشد، اما مجبور نبودیم، اما از ابتدا داستان را متفاوت جلوه دهیم و بگوییم این شعار متعلق به دوران جنگ سرد است و چنین توجیههایی بیش از حد مردانه است و مخاطب قرار میگیرد. ساده لوح بودن . اردن امروز بحث حول محور حمایت یا عدم حمایت پوتین نمی چرخد، بحث بر سر این نیست که این حمایت را انجام دهیم یا به نام انقلاب و دین نکنیم، در این صورت با تضادهای عجیبی روبرو خواهیم شد که نمی توانیم کشف کنیم. آنها را توجیه کنید دیگر اینکه هر کاری می خواهیم بکنیم باید کمی عقل و تدبیر به آن بیافزاییم تا فردا اگر اتفاق دیگری افتاد و ما مجبور به تغییر خط مشی شویم، خلق خدا مورد تمسخر قرار نگیرند. اگر می گوییم آمریکا قابل اعتماد نیست – و این کاملا درست است – فراموش نکنیم که هیچ کشوری در دنیای سیاست قابل اعتماد نیست. اوکراینی های در حال ظهور با جبر جغرافیایی چه می توانند بکنند؟ آیا اگر آنها به آمریکا، اروپا و ناتو نمی چسبیدند، اوضاع بهتر می شد؟ اگر زیر کارت دولت پوتین رفتند چه؟ آنها نباید به آمریکایی ها اعتماد کنند. تحویل دادیم. آیا پوتین و روسیه قابل اعتماد هستند؟ برخی دوستان به گونه ای از روسیه دفاع می کنند که ما با اوکراین مخالفیم. تمسخر رئیس جمهور اوکراین به چه معناست؟ خدا نکند اگر روزی دچار چنین مصیبتی شدیم، دوست دارید دیگران رئیس جمهور ما و گذشته او را اینگونه مسخره کنند؟ به نظر شما اگر فردا رژیم غاصب صهیونیستی شکوفا شود و بخواهد به ما حمله کند چین و روسیه کار و جان خود را رها می کنند و حمایت خود را به خطر می اندازند؟ آنها بیش از هر چیز به منافع خود علاقه دارند. منافعی که برای آن حاضر به انجام هر کاری از جمله قتل، غارت، تقلب و ظلم هستند. آیا حاضریم با این همه ادعای اخلاقی در کنار آنها بایستیم و سیاست های درست و غلط آنها را توجیه کنیم و از مظلومان جهان حمایت کنیم؟ بیایید به ابتدا برگردیم: استقلال و آزادی تنها با مراقبت از مردم به دست می آید نه چیز دیگر. بدون مردم نه استقلال وجود خواهد داشت و نه آزادی. قوت واقعی و بهترین آن، گفتن حق با مردمی است که گفتند: خدای خدا با بندگان است. یقیناً در زمانی که گرگ های زیادی ما را اسیر کرده اند، توانایی نظامی امری ضروری است، اما فراموش نکنیم که توانایی نظامی اگر به رضایت مردم گره نخورد، کارساز نخواهد بود. سفر جلال آل احمد به روسیه را بخوانید. در اوایل دهه 1940، او به صراحت در مورد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی صحبت کرد، به وضوح می دید که مردم راه خود را می روند و دولت جاه طلبی های دیگری دارد. اتحاد جماهیر شوروی با تمام عظمت، کلاهک های هسته ای، پرتاب موشک و دیگر ترفندهای گیج کننده، در نهایت بازی را به مک دونالد باخت و تمام وحشت آن در یک ثانیه در مقابل میلیاردها تماشاگر حیرت زده فرو ریخت. بیایید از تاریخ درس بگیریم و به اندازه ای که اهل خرد می دانند با دنیا و جهان صحبت کنیم. آره شرق و غرب دیگر به معنای واقعی کلمه وجود ندارد. تمام دنیا دنیای غرب است. چین که زمانی مدعی کمونیسم بود، اکنون یکی از رهبران جهان سرمایه داری است و روسیه که زمانی قهرمان توسعه طلبی غرب بود، در سال های اخیر بیش از هر کشور امپریالیستی دیگری به این کشور حمله کرده است. به قول خواجه شیراز: چون همه به نظر می رسند، تقلب می کنند. جنگ و تجاوز بد است. تحت هر شرایطی و تحت هر عنوانی. در چنین مواردی به جای محکومیت متجاوز و همدردی با قربانیان، بلافاصله به دنبال دو قطبی شدن و حمله به طرف مقابل هستند، مثلاً: پس چرا حمله به یمن را محکوم نمی کنید و جلوی سفارت عربستان نمی روید؟ چرا خودشان این کار را نمی کنند؟ آن عزیزانی که نیازی به مجوز و این حرف ها ندارند. هر وقت بخواهند از دیوار صاف هر سفارتی بالا می روند. خب برادر من! میری جلوی سفارت عربستان و میری سفارت روسیه. از هر یک از حرکات حماسی خود فیلم و عکس تهیه کنید تا حقانیت و عدالت خود را ثابت کنید. نمی توان تا غروب همه را متهم به سیاست و بی عدالتی کرد و قدمی در دعوا برنداشت.
از عده ای بی حساب خبری نیست که اگر خاری به چشمان آبی و بند بیفتند، شب و روزشان یکی می شود، اما اگر همسایه ها را تکه تکه کنند، آنها را نیش نمی زنند، اما به جای تمسخر و فحاشی، کارهای دیگری هم هست که باید انجام داد. این را هم در نظر داشته باشید که برخی از این رفتارها و واکنش های احمقانه به نوعی پاسخ به عملکرد دولت است. بسیاری این کار را صرفاً از روی لجاجت با دولت انجام می دهند. وگرنه خیلی از آنها با بچه های یمن مشکلی ندارند و چشم و ابروی اوکراینی ها را دوست ندارند. آنها مشتاقانه منتظرند ببینند رسانه های رسمی در مورد عکسبرداری چه می گویند. نوعی بیان وجود. چیزی که ما را به اینجا رساند موضوعی است که نیاز به تفکر زیادی دارد. راستش را بخواهید دنیا آبستن حوادث عجیبی است. اتفاقی که افتاده را نمی توان بدیهی دانست. در این دنیای پرتلاطم باید مستقل بمانیم و در عین حال با تمام دنیا از نظر مصلحت و حکمت و عزت رفتار کنیم، نباید فراموش کنیم که به جای تکیه بر غرب و شرق، مردمی را که تنها سرمایه، آب و خاک است. ده دوازده سال پیش، وقتی احساس کردم که برخی از افراد صاحب قدرت در حال غش کردن نسبت به قدرتهای به اصطلاح شرقی هستند، در کتاب پیدایش چنین ساختم:
هیچ نشانی از خرد، فرهنگ و دین نیست
اگر آدرس کوچکی وجود داشته باشد، باقی نمی ماند
فرزین نقشی در اغتشاشات نداشت
روسیه و چین در آن زمان موعود باقی نخواهند ماند
و غیره.
هنوز هم همینطور.