گزارش مغرضانه‌ی معاون دادستان فدرال علیه جوانی که حاضر نشد زیر بار حرف زور برود

وکلای دادگستری را تهدید کنید،کتک بزنید، حتی بُکشید اینها هیچ پناهی ندارند، جز قانون

شنیدن صدای باز و بسته شدن قفل‌های ورودی راهرو سلول‌های بازداشتگاه در نیمه‌های شب نفیری است بر افزایش تعداد بازداشتی‌ها و به سیاق چند شب گذشته، نوید دیدار آزاده‌ای که بر طریق آزادی و حکومت قانون قیام به رفتاری کرده که در قاموس این مُلک و دیار عنوان نچسب و بد ریخت جرم به آن می‌دهند.

وکیل خارجی ایمیلش را با این پارگراف آغاز کرده و در ادامه نوشته بود؛((همانطور که وعده داده بودم و البته با کمی تاخیر تصمیم گرفتم مطالبی که در سرزمین مادری ام قادر به بیان آن نیستم ،برای شما نقل کنم بلکه به واسطه‌ی شما صدای من سوار بر امواج در فضای نِت به گوش هموطنانم رسیده، آگاه شوند،در سرزمینی که حاکمانش منادی عدل و داد هستند و مدعی حاکم بودن اصل برائت و آزادی بیان و ممنوع بودن تفتیش عقاید و…با فعالان مدنی و کنشگران سیاسی چگونه برخورد می‌کنند.

صدای باز و بسته شدن قفل‌ها که به سکوت بازداشتگاه گره می‌خورد،نوبتِ شنیدن صدای قدم‌های زندانبان است که با قلدری هرچه تمام‌تر بر زمین کوبیده می‌شود،این صدای دلهره‌آفرین همنوا با ناله ی خِش‌خِش دم‌پایی بر سنگفرش سیمانی بازداشتگاه گوش‌خراش‌ترین صدای زمانه را خلق می‌کنند.

زندانبان طوری که سایر بازداشتی‌ها برای چندمین مرتبه بشنوند،باید ها و نبایدهای حاکم بر این محیط را گوشزد می‌کند و از جمله‌ی پایانی اش در می یابم تازه وارد مهمان سلول ماست.

سر به زیر با صورتی برافروخته و چین‌هایی بر پیشانی پس از سلام،طوری چهار گوشه‌ی سلولِ چهارمتری را رصد می‌کند که گویی به متر و ماشین‌حساب مجهز است و سرگرم ضرب و تقسیم مساحت سلول به تعداد هم‌سلولی‌ها تا بداند چند سانتی‌متر از این فضا سهم اوست که با جابه‌جا شدن و بفرما گفتن هریک از بچه ها ،در می‌یابد اینجا برخلاف آن بیرون خبری از سهم من و سهم تو نیست و هر چه هست برای همه هست و ما…

پتوی خاکستری رنگش را در منتهی‌الیه اتاق پهن می‌کند و روی آن چمپاتمه می‌زند،

از چشمهایش می‌شود فهمید که در هزاران فکر و دغدغه غوطه‌ور شده، لذا مجالی برای گفتگو نیست.طوری که او بشنود و سایر رفقا آماده شوند،می‌گویم تا وعده‌ی صبحانه چند ساعتی مانده و بهتر است دراز بکشیم، هنگام صبحانه حرف می‌زنیم !

طوری چشمانش را بر هم می‌گذارد که بتوانم از پشت پلک‌ها ناگفته‌هایش را بخوانم…

ناخودآگاه شعری از مارگوت بیگل به خاطرم می‌آید که احمد شاملو شاعر نامدار سرزمین شما آن را ترجمه کرده…

رو به تازه‌وارد می‌خوانم:به تو نگاه می‌کنم و می دانم

تو تنها نیازمند نگاهی!

که تازه وارد با همان چشمان بسته می‌گوید: چه‌بسیار وقتها با یکدیگر از غم و شادی خویش سخن ساز می کنیم،اما، در همه چیز رازی نیست،گاه به سخن گفتن از زخمها نیازی نیست!

که یکباره بغضی عظیم چنان در گلوی تازه‌وارد پیچید که هیچ علاجی نداشت جز خیس شدن گونه‌ها…برای دقایقی فضای سلول شد تجسم این قطعه از شعر که می‌گوید؛

سکوت ملالها از رازها سخن تواند گفت!

اما همه‌ی ما می‌دانستیم که چاره‌ی بغض تازه‌وارد سکوت نیست و این خیس شدن گونه‌ها،بهانه‌ی خوبی نیست برای ادامه ندادن و رها کردن بغضی که هر یک از ما تجربه ‌اش کرده و یک نفر با کلامی همدردی،درمانش کرده.

حالا نوبت اَلِکس بود تا به عنوان بزرگتر جمع با کلامی سر صحبت باز کند تا بدانیم بر مهمان جدید چه گذشته که این ساعت از شب اینجاست؟!

دیوید:چند شب پیش تولدم بود و بعد از پیاده کردن مسافرم به بچه‌های دانشگاه پیام دادم که بریم چرخی داخل شهر بزنیم، همینطور که داخل ماشین سرگرم بگو و بخند بودیم،دیدم شاسی‌بلند مشکی داره خیابان یکطرفه میاد بالا،هر چی بهش چراغ دادم، توجهی نکرد و آمد شاخ‌به‌شاخ ماشین من ایستاد،شیشه‌ی ماشینش و داد پایین و با قلدری گفت:بچه راه و باز کن عجله دارم!منم گفتم: شما که یکطرفه آمدی باید برگردی عقب نه من! که شروع کرد به حرف زشت زدن و داد وبیداد!

خیابان که شلوغ شد، مردم بابت بند آمدن مسیر رفتن سراغ طرف که آقا خودت مقصری و باید برگردی عقب، چند دقیقه بعد طرف دنده‌عقب گرفت و رفت،موقع رفتن همینطور فحش می‌داد، منم جوابش دادم!

امروز صبح منتظر گرفتن مسافر بودم که برام لوکیشن آمد، به نشانی اعلامی که رسیدم،دوتا لباس شخصی با نشان دادن حکم جلب سوار ماشین شدند و گفتند به طرف اداره پلیس حرکت کنم،داخل راهرو اداره پلیس راننده شاسی بلند مشکی را دیدم که از اتاق بازجو بیرون آمد!

بعد از رفتن راننده شاسی‌بلند،بازجو آمد سراغم و گفت:متهم هستی به اقدام علیه امنیت کشور و توهین به پادشاه!

خلاصه‌ی صحبت‌های دیوید حکایت از این داشت که راننده‌ی شاسی بلند معاون دادستان فدرال بوده و همان شب با اعلام مشخصات ماشین دیوید به پلیس فدرال گزارش کرده که بنا به تحقیقات دفتر دادستانی راننده‌ی این خودرو در انفجار کلیسای خیابان ششم که در ماه فوریه رخ داده دست داشته!!))

وکیل خارجی نوشته بود:نکته‌ی غم‌انگیز آنجاست که راننده‌شاسی‌بلند در ملاقات با دیوید با کمال وقاحت اتفاقات آن شب را برای او بازگو کرده و گفته که این پرونده و چند ماه زندان حداقل تاوانی است که بابت گوش نکردن به حرف او باید پس دهد!

مطالب وکیل خارجی که به اینجا رسید،خدا را هزاران بار شکر کردم که در سرزمین من و سیستم قضایی_سیاسی کشورم چنین اشخاص عقده‌ای که از موقعیت سیاسی و شغلی اشون سوءاستفاده می‌کنند وجود ندارد و در پاسخ برای وکیل خارجی ایمیلی ارسال کرده،نوشتم:در کشور من برای انتساب چنین اتهامی شروط و قیود زیادی لازم هست و هیچ مامور و مقام دولتی ولو عالی‌ترین مقام حق ندارد،بدون دلیل و مدرک به کسی چنین اتهامی بزند و لازم‌ است پیش از جلب و بازداشت شهروندان‌، مستند به قانون مجازات و با رعایت اصولی مانند اصل برائت و تفسیر قانون به نفع متهم با حضور وکیل مستقل از حکومت بر مبنای اصول دادرسی عادلانه به اتهام شخص رسیدگی شود،در صورتیکه ادله‌ی قانونی علیه چنین فردی احراز شد،با رعایت منشور حقوق شهروندی دستور جلب و بازداشت صادر می‌شود و چنانچه در مراحل رسیدگی مشخص شود،مقام قضایی بدون دلیل کافی چنین شخصی را بازداشت کرده،*مستند به ماده۲۶۰و۲۵۵قانون آیین‌دادرسی کیفری شخص بازداشت شده،حق دارد از قاضی شکایت کند و دولت مکلف به جبران خسارت تحمیلی به شهروندی است که بدون دلیل بازداشت شده!

وکیل دادگستری-شیراز

*شخص بازداشت‌شده باید ظرف ۶ ماه از تاریخ ابلاغ رأی قطعی حاکی از بی‏گناهی خود، درخواست جبران خسارت را به کمیسیون استانی، متشکل از سه نفر از قضات دادگاه تجدیدنظر استان به انتخاب رییس قوه ‌قضاییه تقدیم کند. کمیسیون در صورت احراز شرایط مقرر در این قانون، حکم به پرداخت خسارت صادر می‌کند. در صورت رد درخواست، این شخص می‌تواند ظرف ۲۰ روز از تاریخ ابلاغ، اعتراض خود را به کمیسیون موضوع ماده ۲۵۸ این قانون اعلام کند.طبق ماده ۲۵۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲، رسیدگی به اعتراض شخص بازداشت‌شده، در کمیسیون ملی جبران خسارت متشکل از رییس دیوان عالی کشور یا یکی از معاونان وی و دو نفر از قضات دیوان عالی کشور به انتخاب رییس قوه ‌قضاییه به‌عمل می‌آید، رأی کمیسیون قطعی است.

جبران خسارت موضوع ماده ۲۵۵ این قانون بر عهده دولت است و در صورتی که بازداشت بر اثر اعلام مغرضانه جرم، شهادت کذب یا تقصیر مقامات قضایی باشد، دولت پس از جبران خسارت می‌تواند به مسئول اصلی مراجعه کند.

طبق ماده ۲۶۰ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲، به‌ منظور پرداخت خسارت موضوع ماده ۲۵۵ این قانون، صندوقی در وزارت دادگستری تأسیس می‌شود که بودجه آن هر سال از محل بودجه کل کشور تأمین می‌شود. این صندوق زیر نظر وزیر دادگستری اداره می‌شود و اجرای آرای صادره از کمیسیون بر عهده وی است.

دکمه بازگشت به بالا