استان ها

روش‌شناسی رئالیسم انتقادی در علوم اجتماعی

در یک پژوهش بررسی شد؛

روش‌شناسی رئالیسم انتقادی در علوم اجتماعی

در روش‌شناسی رئالیسم انتقادی کوشش می‌شود مکانیسم‌های مولد زیربنایی که مستقل از آگاهی، معنابخشی و تفسیر انسانی وجود دارند و همین سازوکار‌ها علت اصلی صورت‌بندی واقعیت‌ها و رویداد‌های انسانی و اجتماعی‌اند، آشکار، برجسته و تبیین شوند.

به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، رئالیسم انتقادی (critical realism)، دیدگاهی در فلسفۀ علم است که در برابر منازعات پوزیتیویستی و پست‌مدرن، از ماهیت انتقادی و رهایی‌بخش تحقیقات علمی و فلسفی دفاع می‌کند.

فرهاد بیانی (استادیار جامعه‌شناسی) در مقاله‌ای با عنوان «درآمدی بر روش‌شناسی رئالیسم انتقادی در علوم اجتماعی» به این موضوع اشاره می‌کند که در رئالیسم انتقادی، هستی‌شناسی از اهمیتی فراوان برخوردار است، به‌گونه‌ای که عمده نوآوری رام روی بسکار (Ram Roy Bhaskar) در فلسفۀ علمش، محصول این واقعیت است که او فلسفۀ علم خود را بر بنیان‌های هستی‌شناختی استوار کرده و به همین واسطه موفق به حل معما‌های تاریخی فلسفۀ علم مانند مسألە استقرا، مسألە واقع‌گرایی و نسبی‌گرایی و نظریه باربودن مشاهده‌ها، مسألە تأیید و ابطال، توجیه توامان تغییر و پیشرفت علم و … شده است.

* ارتباط رئالیسم انتقادی با تحقیق علم

در این مقاله آمده است که در رئالیسم انتقادی، هستی‌شناسی از چنان اهمیتی برخوردار است که بسکار در کتاب نظریۀ رئالیستی علم چنین گفته است: فلسفۀ علم معاصر هستی‌شناسی را از وظایف خود حذف کرده و تنها به معرفت‌شناسی پرداخته و عمده مشکلاتش از این اشتباه تاریخی ناشی میشود.

آن‌چه کار بسکار را متمایز میکند، تأکید او بر هستی‌شناسی و ابتنای کامل روش‌شناسی بر مباحث و پیش‌فرض‌های هستی‌شناسی مستحکم است

این مطلب حائز اهمیت است که اگر تنها به روش‌شناسی بسکار توجه کنیم، شاید بتوان گفت آن تنها خوانشی از آرای کسانی مانند کارل پوپر و ایمره الکاتوش است، اما آن چه کار بسکار را متمایز میکند، تأکید او بر هستی‌شناسی و ابتنای کامل روش‌شناسی بر مباحث و پیش‌فرض‌های هستی‌شناسی مستحکم است.

بیانی در ادامه می‌نویسد: همین امر سبب شده است تا دیدگاه روش‌شناسی بسکار، از بسیاری از انتقاداتی که بر روش‌شناسی‌های پیش از او وارد شده است، محفوظ بماند. در واقع، مطرح کردن پرسش جهان باید چگونه باشد تا علم ممکن شود؟ نشان می‌دهد که رئالیسم انتقادی، بودن جهان به گونه‌ای خاص را شرط تحقق علم می‌داند. 

* رویکرد‌های روش‌شناختی در رئالیسم انتقادی

این پژوهشگر جهان را با نوع هستی‌شناسی و ماهیت آن در ارتباط کامل می‌بیند، از این دیدگاه می‌توان گفت که هستی‌شناسی، مبنایی برای روش‌شناسی رئالیستی است.

به زعم بیانی در رئالیسم انتقادی هم بردقت روش‌شناختی در یافتن مکانیسم‌های مولد زیربنایی در خلق و تغییر واقعیت‌های اجتماعی تأکید وجود دارد و هم بر این نکته انگشت تأکید گذاشته می‌شود که رویکرد‌های روش‌شناختی باید متناسب با زمین‌هایی طراحی شوند که پدیده مورد مطالعه بخشی از آن زمینه است.

او در ادامه می‌نویسد: اگر پدیده در زمین‌هایی قرار گیرد که امکان ایجاد آزمایش یا به‌عبارت دیگر بستن سیستم وجود داشته باشد، می‌توان نوعی خاص از روش‌ها را به کار برد.  در شرایطی که امکان بستن سیستم وجود ندارد، مانند علوم اجتماعی، باید رویکرد‌های روش‌شناختی دیگری اعمال شوند.

روش‌شناسی رئالیسم انتقادی، برگرفته از هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی خاص آن است

این بدان معناست که محققانی که به سطوح مختلف واقعیت می‌پردازند، به روش‌های متفاوتی نیاز دارند. جامعه‌شناسی که درباره چگونگی کنارآمدن دانش‌آموزان معلول با یک موقعیت خاص کلاسی تحقیق می‌کند، نمی‌تواند سیستم را ببندد و مکانیسم‌ها را یک بە یک مطالعه کند، اما نوروبیولوژیست که مایل به مطالعە سازوکاری خاص است، می‎‌‌تواند یک سیستم کموبیش بسته ایجاد نماید.

* روش‌شناسی رئالیسم انتقادی

به زعم این پژوهشگر، روش‌شناسی رئالیسم انتقادی، برگرفته از هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی خاص آن است؛ چون در هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی، واقعی‌بودن ماهیت واقعیت اجتماعی مفروض گرفته می‌شود، روش‌شناسی نیز به گونه‌ای است که این واقعی بودن و فرافردی‌بودن را به تصویر کشد.

به دیگر سخن می‌توان گفت در جای‌جای این روش‌شناسی کوشش می‌شود مکانیسم‌های مولد زیربنایی که مستقل از آگاهی، معنابخشی و تفسیر انسانی وجود دارند و اتفاقاً همین سازوکار‌ها علت اصلی صورت‌بندی واقعیت‌ها و رویداد‌های انسانی و اجتماعی‌اند، آشکار، برجسته و تبیین شوند.

در پایان این مقاله بیانی چنین نتیجه می‌گیرد که این رویکرد، چون به چند لایه بودن و چندوجهی‌ بودن واقعیت اجتماعی تأکید دارد، برای شناخت آن، از روش‌شناسی چندمرحله‌ای و احیاناً ترکیبی چندروشی بهره برده شده است. البته آشکار است که چنین چیزی احتیاط‌های ضروری معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و پارادایمی را در خود دارد که باید در پژوهش‌ها و مطالعات لحاظ شود.

دکمه بازگشت به بالا