عمومی

تولد ژول ‌ورن – دیباروز

او یکی از معدود نویسندگانی است که نام او را تقریباً در سطح جهانی می شنوید و داستان های او بیش از هر نویسنده دیگری به جز آگاتا کریستی به زبان های بیشتری ترجمه شده است.

به گزارش دیباروز، اعتماد وی در ادامه نوشت: او در ایران با داستان هایی چون «سفر به مرکز زمین» (1864)، «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» (1870) و «دور دنیا در هشتاد روز» به شهرت رسید. (1872) به غیر از آن، ما در مورد ژول ورن چه می دانیم؟ امروز تولد کیست؟

او پسر بزرگ خانواده اش بود و سه خواهر و یک برادر کوچکتر داشت. پدرش مردی سنتی با اعتقادات مذهبی قوی بود و او را به مدرسه کاتولیک فرستاد. بعدها در مدارس دینی تحصیل کرد. برای سال‌های متمادی، مذهب چنان مشکل جدی برای او بود که حتی بر اولین تلاش‌های او برای نوشتن یک داستان کوتاه، کان در سال 1839، سایه انداخت. تصمیم او را گرفت و به او دستور داد که دست از این توهمات بردارد و برای رسیدن به حرفه ای شایسته و آینده ای مطمئن، حقوق بخواند.

ژولیت ورن چاره ای جز اطاعت از دستورات پدرش نداشت. او به پاریس رفت و در رشته حقوق تحصیل کرد. او در آن زمان نیاز داشت از نانت دور بماند زیرا پسر عمویش که او را بسیار دوست داشت با مرد دیگری ازدواج کرد و قلب او را شکست. البته سال بعد که برای دیدار با خانواده اش به نانت برگشت، دوباره عاشق شد و برای معشوق جدیدش شعر نوشت. این دختر نیز ژولی ورن را انتخاب کرد، اما این بار نیز خانواده دختر با ازدواج آنها مخالفت کردند. آنها با این کار مخالفت کردند زیرا آینده امیدوار کننده ای برای دانشجوی حقوق که شعر می گفت و گاه به ادبیات علاقه نشان می داد، نمی دیدند. این دختر بعداً با مرد دیگری ازدواج کرد.

ژول ورن افسرده شد و دوره های کوتاهی الکل مصرف کرد. گفته می شود که ردپای این تجربیات تلخ را می توان در داستان های «آقای زاخاری» (1854)، «شهر روی آب» (1871) و «ماتیاس ساندروف» (1885) یافت. ورن از جامعه و محیط نانت متنفر بود و پاریس را برای ادامه زندگی انتخاب کرد. در اواسط قرن نوزدهم، در خلال آشفتگی های منتهی به انقلاب پاریس در سال 1848، شاهد سرنگونی لوئی فیلیپ و درگیری های قبل و بعد از آن بود. او در نامه هایی از پاریس به «بابای عزیز» از مشاهدات خود گفت. او از طریق بسیاری از آشنایان خانوادگی، به محافل ادبی پاریس راه یافت و با نویسنده و ناشر دوست شد. او با خانواده دوما همراهی کرد و با کمک پسر دوما توجه و محبت پدر دوما را به خود جلب کرد. پیر همچنین ژول اتزل را پیدا کرد که در آن زمان ناشر آثار ویکتور هوگو، ژرژ ساند و آنوره بالزاک بود. او در سال 1857 ازدواج کرد و کارهایی را انجام داد که برای خانواده‌اش دوست نداشت، اما از هر فرصتی برای نوشتن استفاده کرد.

نویسندگی برای او بیشتر و جدی تر می شد، اما مخالفت های پدرش مثل قبل تند بود. پدرش گفت: ادب را رها کن و قانون را رعایت کن! اما او در پاسخ نوشت: من فقط به ادبیات فکر می کنم. پدرش در نامه بعدی دوباره اصرار کرد اما تصمیم خودش را گرفت. به پدرش گفت: آیا از آنچه دوست دارم پیروی نکنم؟ “من می دانم که هستم و از زندگی چه می خواهم.” او در یک دوره آزمون و خطا چندین داستان شکست خورده نوشت و همزمان مطالعات گسترده ای در زمینه جغرافیا و اکتشافات علمی آغاز کرد. او چند طرح به اتزل پیشنهاد داد و ناشر یکی از آنها را پسندید. داستان «پنج هفته با بالن» که توسط ژول ورن تکمیل شد، در سال 1863 منتشر شد. این اولین داستان موفقیت بزرگ ورن بود. او تا سال 1905 زندگی کرد و اکنون بیش از 60 داستان دارد.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا